ما مردها
سه ماه می شد که پریسا بدون من، شب را به سر کرده بود. همه دردهای جدایی به کنار، نمیتونستم از این حس خفه کننده فاصله بگیرم که ممکنه تنها نباشه. یعنی پریسایی که مال من بود، پریسایی که دستهاش داغ میشد. پریسایی که صدای نفس هایش مرا به آتش میکشید. پریسایی که با صدای کوتاه و کشیده اسم مرا تکرار میکرد الان تنها نیست؟ نه. این اتفاق نباید می افتاد.
این افکار هر روز به سراغم میآمدند، بخصوص وقتی که خانم های سرویسی، زنهای اسکورت، صدای کفشهای پاشنه بلندشان در راهرو طبقه پنجم خانهِ دوستم محمود، شنیده میشد. محمود برایم زنگ میزد. یا موهای بلند سشوار زده پرپشتی داشتند. یا موهاشون کوتاه بود. معمولا با یه پالتوی سیاه میاومدند که یه لباس تنگ براق، از زیرش زده بود بیرون.
نفرتم از زنها، شبیه نفرت محمود از زنها شده بود. محمود اکثر آنها را می شناخت. شوخی های رکیک با اوا میکرد و ازشون میخواست کاری کنند که من لبخندی در گوشه لبام بشینه. تا محمود آنجا بود رعایت می کردم ولی به محض رفتنش او، خودم یک محمود تمام عیار میشدم.
به صورتشان نگاه نمیکردم. به اوآنها نشان نمی دادم که لذتی میبرم. بعضیهایشان از من میترسیدند و به بهانههای بی مورد به مردایی که اونها رو به ساختمان محمود آورده بودند و اون پایین منتظر میماندند زنگ میزدند.
اوائل در خیالم تلاش می کردم هیکل اونها را به عنوان بدن پریسا تجسم کنم. وقتی که به آنها نزدیک میشدم هیچ احساسی بروز نمیدادم. با فرسنگها فاصله، به اندازه فاصله من و پریسا، کنار هم برای مدتی مشخص دراز میکشیدیم. مثل اینکه همه شان به مشتریهای سرخورده و دلشکستهِ شبیه من، عادت داشتند.
شاید در باره من و به حال من، مشترکاً احساس رقت می کردند. همه شون بعد از اتمام کار، یکی از بزرگترین حولههای حمام محمود را با آب گرم خیس میکردند و بعد ازچلاندن، حوله گرم شده را بین پاهایم میگذاشتند و به سرعت لباس شان را میپوشیدند و تلفن به دست آپارتمان را ترک میکردند. حوله گرم راو بعد از رفتن شون روی صورتم میگرفتم و گریه میکردم.
از محمود بدم میآمد ولی محتاجش بودم. با زنانی که برایم تهیه میدید انتقام پریسا را می گرفتم ولی بیش از هر چیزی دلم میخواست فرصت انتقام از همه مردان جهان رو داشته باشم. از مردای محل کار یا پیاده رو، از مردای توی آسانسور، مردای راهروی آپارتمانها و همه مردهایی که نمی دیدم ولی میتوانستند شاید در کنار پریسا نشسته باشند نفرت داشتم. مردانی که در کنارش زانو میزنند و به تعریف و توصیف زیبایی هاش می شینند. اونقدر این مردای نالوطی ازش تعریف می کردند تا توی رختخواب اسم شون رو با صدای کوتاه و شکسته تکرار کنه.
انتقام از پریسا آسان بود. تلقیام این بود که طرد شدن و بعد تنفر از زنها نباید سخت باشه. محمود هم مثل من، مرد دلشکسته تلخی بود که از یه زن توی فکر خودش برای همیشه انتقام میگرفت.
خوابیدن با زنهای روسپی قرار بود یه نوع انتقام از زنها باشه و پریسا رو در حد یک بدن اجاره ای تنزل بده. بعد از مدتی حس کردم دارم فقط خودم رو در حد یک جسم تنزل میدم. یک روز خیلی بی خبر و سریع تصمیم گرفتم رابطه ام رو با محمود قطع کنم.