روانشناسی یا علم تشخیص و تصحیح رفتار و روحیه، یکی از با ارزشترین اختراعات جامعه بشری است. قدرت اصلی اش در ایجاد تعادل روحی و انگیزه بخشی و افزودن امید به زندگی است.
روانکاو انگلیسی «دونالد وینیکات» اصطلاح کلیدی خود اصلی، خود ظاهری را مطرح کرده است. او معتقد است همه ما انسانها در بدو تولد با یک خود واقعی به دنیا می آئیم. خود واقعی یک نوزاد، اصلا توجهی به احساسات دیگران ندارد. هر وقت دلش بخواهد گریه می کند. اگر گرسنه باشد فریاد می زند و چیزی شادش سازد بی مهابا می خندد.
او می افزاید هر فردی اگر در دوران کودکی از ابراز وجود «خود اصلی » برخوردار شده باشد در بزرگسالی هویتی سالمتر و اصیل تر خواهد داشت.
سنت های اجتماعی به افراد از کودکی و به مرورمی آموزد که احساسات و پرسش های خود را کنترل کنند. به دیگران اعتماد نکنند. برای به دست آوردن خواسته های شان رقابت های ناعادلانه به خرج دهند. کودکان با مشاهده تحقیر و توهین و خشونت یاد می گیرند رفتاری بروز دهند که « خود واقعی» شان تبدیل به یک خود ظاهری و مصنوعی شود
روانکاو انگلیسی امیدوار است افزایش سطح زندگی و تحول فرهنگ و تربیت، باعث شود بشر در معرض اسیب کمتری قرار بگیرد.
به نظر او روانشناسی می تواند به افراد، یک شانس دوباره بدهد تا نقبی به گذشته خود بزنند و به یاد بیاورند قبل از آنکه تسلیم روزگار شوند چه هویتی داشتند..
در اتاق روانشناس، افراد می توانند لوس و خشمگین و بی ملاحظه و خودخواه باشند. این بازگشت به خویش می تواند تبدیل به اتفاق مثبتی شود.
یادمان نرود که زندگی و قوانینش طوری تنظیم شده است که به ناگزیر باید به هویت ظاهری پناه ببریم چون صریح و صادق و جسور و کنجکاو بودن، بهای سنگینی پیدا کرده است.