آیا بدون اعتماد و عشق، می‌شود زندگی کرد

من ۳۴ ساله ام. بعد از مدتها سرگشتگی و جستجو برای یافتن یک همسر، مطمئن شدم که بالاخره او را یافته ام. شغل هر دوی ما معلمی است. اخلاق و رفتار و حتی خانواده های مان شبیه به هم هستند. عاشق کتاب و فیلم و طبیعت گردی هستیم. هر دو بسیار اجتماعی و راحت با دیگران…

یکدفعه برای مدتی هیچ خبری از او نداشتم. شاید حدود سه هفته تا اینکه برادرش برایم در یک ایمیل نوشت: « خواهرم در آلمان است و گفت به شما بگویم که حالش خوب است و تصمیمی که گرفته به نفع هر دوی تان است»

من هیچوقت در زندگی این همه عاشق نبودم. این همه امیدوار و از همه مهمتر این همه آرام نبودم. ما در باره ازدواج و حتی داشتن فرزند و سکونت در یک شهر کوچکتر نیز به توافق رسیده بودیم.

من حالا اصلاً دیگر نه به عقلم، نه به شعورم و نه به حواسم، اعتمادی ندارم. او اعتماد مرا به خودش و به همه انسانها و حتی به خودم سلب کرد. من احساس ترحم و تحقیر می کنم. نمی دانم به خودم بخندم یا بگریم. تعجبم در این است که چرا هیچ نشانه ایی ندیدم؟ چطور ممکن است واقعیت هایی که فکر می کردم در زندگی من وجود دارند اینقدر غیرواقعی باشند که مثل یک حباب بترکند.

من شک ندارم که در این سن و سال، دیگر قادر به تحمل و ترمیم این زخم و شبیخون به زندگی ام نیستم. من نمی خواهم هرگز به هیچکس اعتماد کنم.

 

سیاوش عزیز

همه این احساسات و ناگواری هایی که شرح دادی این بار حقیقی و واقعی است. خود این اصرار و قاطعیت تو نشانه ساخته شدن یک اعتماد از دست رفته به خودت است. من البته فکر نمی کنم واکنش تو، تنها راه و سرانجام برای این بلایی است که بر جان تو عارض شده…

تو به یک انسان دیگر اعتماد کردی و به نظر می رسد لایق اعتماد تو بود.

پیامش فقط می خواست یک چیز بگوید، این اتفاق به نفع هر دوی تان است.

تو اگر به کمک شعور و تربیت و مرامی که با آن بزرگ شدی او را در حد همسر و شریک زندگی یافتی واقعاً دلیلی وجود ندارد که فکر کنی اشتباه کرده ای.

اعتمادی که به او داشتی یک احساس عمیق و محترم و بسیار درست بود. اگر واقعاً رجوع کنی به حس زیبا و عزیزی که با او داشتی متوجه می شوی که دختری  به قد و قواره عشق و اعتماد تو بود.

سعی کن ببینی که او هم ممکن است روزهای ناگواری را قبل از این تصمیم داشته و بعد از آن هم دارد. او اعتماد تو را در هم ریخت ولی زندگی تو را دوباره به خودت بخشید و رفت.

به نظر من این اتفاق باید باعث احترام بیشتر تو به تشخیص و سلیقه خودت باشد. او اذیتت کرد ولی خطایی مرتکب نشد که باعث سواستفاده از اعتماد تو شود.

به خودت اعتماد داشته باش و جستجو و سرگشتگی ات را با قدرت بیشتر ادامه بده.

 

Written By
More from بهمن
پدرم همیشه تخریبم کرده
یک مهندس 27 ساله هستم و شاغل… پدرم همیشه تخریبم کرده. هیچوقت...
Read More