وفاداری از من ساخته نیست

 

با وجود آنکه زندگی خوب و همسر و فرزندان دوست داشتنی دارم بارها با زنان دیگر رابطه داشتم. من هیچ وقت از کارهایی که کرده ام خشنود نبودم ولی دوباره همان رفتار را در پیش گرفتم.

بارها به خودم قول دادم که دیگر این اشتباه را تکرار نکنم ولی به محض آشنایی با زنی که احساس جذابیت بین ما ایجاد می شود، همه چیز فرو می ریزد. احساس قوی همه وجودم را در بر می گیرد. از خودم خوشم می اید و حس بیباکی و سرزنده ایی نصیبم می شود که از هر ماده مخدری قوی تر است.

جوانتر که بودم خیلی خجول بودم. الان هم خجول هستم ولی وقتی شیطنت هایم را مرور می کنم باورم نمی شود که خودم هستم. زن هایی که با آنها رابطه پیدا می کنم می دانند متاهل هستم و هرگز به دروغ قول ازدواج  به آنها نداده ام. یاد گرفته ام به کسانی نزدیک شوم که مثل من فقط محتاج جسم همدیگر باشیم. بعضی های شان مثل خودم متاهل هم هستند.

می دانم که کار بدی می کنم ولی نمی دانم آیا آدم بدی هستم یا نه؟ مرد زحمتکشی هستم و رفتارم در مقایسه با پدرم، نسبت به سه فرزند خودم ملایمتر است. نمی توانم تصمیم بگیرم که از همسرم جدا شوم و کاشانه فرزندانم را به هم بریزم و از طرف دیگر این زندگی مخلوط با شیطنت اگر نبود نمی دانم چه غلطی می کردم.

شاید فرزند چهارم یک خانواده ده نفری بودن و اینکه هیچوقت به حساب نمی آمدم مرا به مسابقه تسخیر زنان یکی بعد از دیگری کشانده است. انگار دارم به خودم می قبولانم که آدم مهمی هستم.

شاید به خاطر دو شکست عشقی که قبل از ۲۵ سالگی داشتم و واقعا همه زندگی و شخصیتم را در هم ریخت مرا نسبت به هر فرد دیگر کاملا بی اعتماد ساخته است. نمی توانم به هیچکس، کامل و عاشقانه دل ببندم. شاید دارم انتقام می گیرم و خبر ندارم.

شاید نادانسته ولی عمدا می خواهم زندگی ام را ویران کنم. از انکار و قول هم کاری ساخته نیست. همه اینها فقط قسمت های تلخ ماجرا است و قسمت های هیجان و لذت وقتی که به سراغم می آید دوباره همه چیز فراموش می شود.

.واقعا نمی دانم

مرد بی نام

More from مرد روز
پرورش سلول قلب در برگ اسفناج
بخش بزرگی از مریضی ها و مرگ و میر در انسانها ناشی...
Read More