خاطرات گذشته ما باید مدام تغییر کنند

یک نورولوژیست امریکایی در کتابی که منتشر کرده است سعی می کند توضیح دهد همه یادگارهای عاطفی که از گذشته خودمان داریم هر بار بر اساس موقعیت کنونی ما تغییر می کنند.

نقاشی معروف کلود مونه با عنوان « نیلوفر آبی» مثال خوبی است برای وضعیتی که خاطرات در حافظه ما پیدا می کنند. در این نقاشی مقداری رنگ و خطوط به طور تقریبی یک تصویر از برکه ایی پر از نیلوفر را به نمایش گذاشته است. اگر دقت بیشتری به این نقاشی داشته باشیم می بینیم تصویر واضح و دقیقی از گل یا برکه یا شاخه های درختان وجود ندارد. فقط ترکیب محوی از رنگها و خطوط گردهم آمده اند که ما آن را به صورت برکه نیلوفری می بینیم.

به تعبیری، هویتی که ما برای خود قائل هستیم اساسا یک برکه محو از « نیلوفر آبی » است. یا اگر بی رحم تر باشیم خاطرات و احساسات و عواطف و هویتی که داریم عملا روی یک قصر شنی ساخته شده اند. این حالت نامعلوم و مدام از اتفاقات و خاطرات گذشته فقط بخش کوچکی از واقعیت را در خود دارند ضکن اینکه مدام در حال رتوش و تغییر قرار می گیرند.

این کاری که مغز ما با همه اتفاقات و عواطف می کند قرار نیست ما را بترساند یا ناراحت کند چون عملا یک تکنیک بقا بوده است تا بتواند در هر لحظه زندگی به ما یک تعادل کمابیش مناسب ارائه دهد.

مغز انسان اگر قرار بود همه احساسات و تاثیرات ریز پیرامون ما را بدون دستچین کردن و رتوش و حذف، ثبت و آرشیو کند آنقدر سنگین و انباشته از میلیاردها بو و صدا و غم و شادی و بغض و حسادت و غرور و ترس می شد که قادر به تطبیق یا استفاده در برابر اتفاقات جدیدتر روزانه نبودیم. ماشینی می شدیم که ظرفیتش شاید ۵ سرنشین است ولی به اندازه یک قطار، سرنشین دارد.

حافظه بشر معلوم شده است دو نوع هستند. یک نوع مربوط به حفظ کردن اطلاعات دقیق مثل دانستن نام پایتخت یک کشور و نوع دوم حفظ کردن یک نوع خاطره کلی از یک اتاق خاص و تاثیر گذار است…

انسان در نوع دوم حفظ کردن، خاطرات را نمی تواند از همان لحظه اتفاق مثل نقشه یک معمار بنا کند که هر بار اگر بخواهد درست عین نقشه معمار آن را بسازد.

مغز ما برای دفاع از بقای موقعیت کنونی ما، اتفاقات و خاطرات و عواطف گذشته را مثل تکه های لگو می سازد که هر بار که نیاز به یادآوری اش پیدا کردیم براساس موقعیت کنونی ما و لگوهایی که الان در اختیار داریم بسازد.

ممکن است مغز ما خاطره یک عشق یا جدایی را با ۳۰۰ نوع لگو با رنگها و ابعاد مختلف آرشیو کند ولی موقع یادآوری آن خاطره، سریع با ۲۰۰ لگو و شاید با رنگهای کمی متفاوت بسازد.

مغز ما مثل یک تصویر محو از یک خاطره می سازد که برای اکنون خود نیازمندیم. اگر الان شاد و آرام باشیم خاطره کمابیش بد و غمگین را مثبت تر به خاطر می آوریم و اگر به هر دلیلی الان غمگین و آشوبزده باشیم همان خاطره را دوباره و این بار غمگین تر و آشوبزده تر تصویر می کند.

این مسیر استفاده از خاطره به صورت محو، مثل تابلوی نیلوفر ابی یک نقاش است ساختن که مغز ما از یک خاطره به ما ارائه می دهد. دلیل اصلی اش این است که کار مغز در واقعیت پاسخ دادن به نیاز و عاطفه کنونی ما است. کار مغز همراهی و تطبیق با وضعیت کنونی ما است. مغز یک معلم اخلاق یا دبیر فیزیک نیست. مغز ما فقط و فقط می خواهد به سریعترین و فریبنده ترین شکل، با کمترین انرژی چیزی را برای ما فراهم کند که همین الان نیاز داریم.

Your Memories Are Like Paintings

https://www.penguinrandomhouse.com/books/705542/why-we-remember-by-charan-ranganath-phd/

Written By
More from Saide Kardar
صبحانه مجردی
مدتی است که هر روز تعطیلِ آخر هفته، ساعت 11 صبح به خانه...
Read More