از روزی که دیدمت. از لحظه ایی که در قلبم جا گرفتی دارم به این فکر می کنم که آیا این من خواهم بود که قلب ترا خواهد شکست؟
کار خیلی از ما شکستن قلبها است. دست خودمان هم نیست. هجوم احساسات و خواهش ها برای دلبستگی دیر یا زود تبدیل به وابستگی می شود. اما مشکل از آنجا شروع می شود که دلها همیشه به هم وابسته نمی مانند.
به اندازه تک تک آدمها، دلیل برای درجا زدن یا فرار وجود دارد. بسیاری از ما سرگشته های تنهایی هستیم که گاهی کنار یک ساحل برای مدتی پهلو می گیریم. مدتی لذت آرامش را مزه مزه می کنیم و دوباره بهانه های طغیان و تردید همه وجودمان را در بر می گیرد و بعد از مدتی راهی نمی ماند جز جدا شدن از ساحلی که در آن لنگر انداخته ایم.
من می خواهم اولین نفری باشم که قلب یکپارچه و عاشق ترا بشکنم. با این نیت و عمد، جذب تو شدم. می خواهم به مهربان ترین شکل دوستت داشته باشم و به همان اندازه ضمن رعایت کامل همه قوانین عاشقانه، از تو عبور کنم.
به خودم قول دادم نگذارم قلبم را بشکنی. تنها سپر واقعی برای جلوگیری از فاجعه ایی که دوباره تکرار نشود این است که وارد زندگی ات بشوم به این شرط که زودتر از تو ساحل را ترک کنم.
این یک نیت حساب شده و دقیق است. یک نیت صادقانه برای حفظ قلب خودم. هر انسان باید قدرت شکستن دل دیگری را داشته باشد تا از عشق خودش حفاظت کند. من می خواهم به این قدرت برسم.
اکثر ما قادر به تحمل شکست هستیم. با هر شکست یک لایه جدید برای بقای بهتر کسب می کنیم. ترحم به انسانی که دوست داری یک نوع بی حرمتی است.
من می خواهم با شکستن قلب تو، هر دوی ما قوی تر شویم. انجام درست این کار فقط به دلبستگی تو نیاز ندارد. می خواهم یک بار دیگر ریسک کنم. من هم باید عاشق تو شوم.
قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت پنجم قسمت ششم
قسمت هفتم قسمت هشتم