او مرا با دنیای واقعی زنانگی آشنا ساخت – ۱

برای سه ماه تابستان، کارگر ساختمانی همسایه مان شده بودم. پولش برای آن موقع من بد نبود. بعد از سه سال انتظار بالاخره راهی دانشگاه دلخواهم بودم و این درآمد حتما به دردم می خورد.

بهانه ام برای خجالت کشیدن کمتر شده بود. اگر سال قبل بود و پشت کنکور و رشته مورد علاقه ام مانده بودم فکر اینکه کارگری کنم برایم غیرقابل قبول بود.

شاهد یک اتفاق جالب دیگر هم در شخصیتم بودم و ان حس مرد بودن بود. دقیقا نمی توانم توضیح بدهم ولی نه از آن مرد بودن که روزی چند بار به سکس یا دخترها فکر می کردم یا صبح ها موقع بیدار شدن بخشی از بدنم بیدار تر از بقیه  قسمتها بود.

با آنکه از ۱۶ سالگی هم توی خواب و هم توسط خودم ارضا می شدم ولی فکر و خیال در باره سکس برایم یک امر مردانه نبود. شرم و گناه ایجاد می کرد. راحت نبودم  برای همین هنوز حس خاصی از مردانگی نداشتم.

اما در روزهای کارگری، وقتی وسایل را جابجا می کردم و همزمان خیال درس خواندن در دانشگاه در سرم می چرخید حس پرغروری درونم شعله می کشید.

یک نوع غرور که فکر نمی کردم اصلا توی وجودم باشد داشت پرو بال می گرفت. قبلا ها از دیدن دخترها وحشت داشتم. تنها بودن با یک دختر خیلی نااشنا و ترسناک به نظر می رسید.

این اواخر ولی یک حس عجیب و غریب می خواست با همه چیزهایی که مرا در خودم حبس می کرد بجنگد. اصلا از اینکه قبلا ها خجالتی بودم شرمم می شد. دوست داشتم حریف بطلبم. بجنگم و ثابت کنم که من یک مرد هستم.

آنقدر ذوق زده مشغول رویاهای دانشگاه رفتنم بودم که تا هفته دوم کارگری ام در حیاط خانه همسایه، زیاد متوجه رفت و آمد محبوبه دختر صاحبکارم نشده بودم. شنیده بودم که از شوهرش بعد از دو ماه طلاق گرفته است و پدرش او را به عنوان مهندس مشاور، ناظر مراحل کار ساختمان ۱۰ طبقه شان ساخته بود.

 شاید دو سه سالی از من بزرگتر بود. هنوز تجربه ایی از زن و ناز و اداهایش نداشتم ولی به طور غریزی متوجه شدم وقتی اطراف من است حرکاتی از وی سر می زند که متفاوت با بقیه است.

از کنار من که می گذشت حتما دستی به موهایش می کشید یا نگاهش به من مکث بیشتری داشت. اگر فرصتش را پیدا می کرد لبخندی هم روی صورتش می نشست. من هم که آماده و در بهترین حالت روحی، کنجکاوی ام گل کرد.

قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت پنجم قسمت ششم
قسمت هفتم قسمت هشتم

More from سعید داورپناه
ناامیدی، آموختنی است
ناامیدی و خودداری از تلاش دوباره، اولین واکنش بعد از بی اعتنایی های متوالی...
Read More