قصه فیلم « داستان ازدواج» هم برای افرادی که ازدواج کرده اند یا طلاق گرفته اند آشنا است هم یک هشدار هوشمندانه برای همه مردان و زنانی است که به فکر ازدواج می افتند.
ازدواج هم می تواند موسسه خوبی برای زندگی مشترک و ایجاد خانواده باشد و هم می تواند خیلی ساده تبدیل به یک کابوس شود.
این فیلم زیبای انسانی در قدم اول نشان داد که آدمها حتما دلایل خوبی برای عاشق هم بودن، پیدا می کنند ولی چون بیشترین وقت زندگی شان را با هم سپری می کنند می توانند موارد زیادی بیابند که به مرور، عشق شان را تبدیل به نفرت کند.
ناگفته نماند که در اغلب جوامع بشری، همواره مردان تهیه کننده غذا، ثروت و امنیت برای خانواده بودند و طبیعتا از حق بیشتری برخوردار بودند.
به همین خاطر، قرارداد ازدواج همیشه به نفع مردان بود … مردان معمولا انتخاب کننده اصلی و خواستگار یک رابطه زناشویی بودند. حق طلاق یا چندهمسر داشتن هم، معمولا مختص مردان بود.
اما از حدود یک قرن پیش، وقتی به مرور، زنان از حق تحصیل و کار بیشتر برخوردار شده اند توانستند از حق انتخاب در زناشویی و حق طلاق استفاده کنند.
فیلم « داستان ازدواج» این حس را منتقل کرد که هر چقدر زنان به حقوق برابر می رسند شانس قربانی شدن حقوق مردان در حین طلاق نیز بیشتر می گردد. وقتی در پایان فیلم، وکیل به زن مطلقه می گوید: « کاری کردم که شوهر سابق تو ۴۵ درصد اوقات حق دیدن پسرت را داشته باشد و تو ۵۵ درصد» با اعتراض زن روبرو می شود که می گوید قرار ما نصف نصف بود و تو نباید این کار را می کردی.
در پایان فیلم، برملا شدن نامه دوست داشتنی که زن قبل از طلاق برای مرد نوشته بود نیز نشان داد که شاید وقت آن رسیده است زنان و مردان قوانین زناشویی جدید و عادلانه بسازند چون عملا وضع موجود به نفع هیچکدام شان نیست.