مجموعه اشعار حماسی جان میلتون با عنوان «بهشت گمشده»، در قرن ۱۷ میلادی یکی از مهمترین متون ادبی در زبان انگلیسی است.
میلتون یکی از روایت های انجیل، کتاب مقدس مسیحیت را به صورت شعر می سراید ولی در عمل مثل بقیه متفکرین رنسانس، اخراج بشر از بهشت اولیه را تبدیل به دهن کجی به مسیحیت می کند.
بخشهای اولیه کتاب شعر «بهشت گمشده» در باره شیطان، فرشته تازه سقوط کرده در جهنم است. شیطان به حرف خدا گوش نداده بود و بعد از سقوط در جهنم نیز از انتقام و رویارویی مجدد با خدا حرف میزند.
شیطان برای ضربه زدن به دربار الهی، به دو موجودی که خدا در بهشت اولیه آفریده است نظر دارد. او میخواهد با القای افکار خود به آدم و حوا، ضربهای هر چند کوچک، ولی حساب شده به دستگاه عرش الهی بزند.
بهشت بدوی که یک زوج انسانی در آن میزیستند، عاری از هر نوع تغییر و تازگی بود. آدم و حوا در یک سرزمین غیرواقعی، در محیطی «که مملو از گلهای رنگارنگ بدون خار است» (کتاب ۴- شعر ۲۵۶) و «سرزمینی که در آن جهالت، شادیبخش است» (کتاب ۴- ۵۱۹) زندگی میکردند. در بهشت اولیه نه خبری از کار بود و نه پدیدهای به اسم مالکیت وجود داشت. عشقبازی تنها کاری بود که این دو معشوقه را مشغول نگه میداشت:
«سینه بزرگ و لخت حوا سینههای اولین پدر همه ما را زیر خورشید طلایی ملاقات میکرد» (کتاب ۴- ۴۹۵-۶).
شیطان وقتی که زندگی بیغصهی آدم و حوا را نظارهگر میشود؛ قصد به هم زدن زندگی افسانهای پدر و مادر اولیه بشر میکند. او خیلی زود در مییابد که آدم و حوا، مادامی که میوه درخت ممنوعه را نخورند همهی نعمات بیدردسر بهشت اولیه را همیشه خواهند داشت
شیطان در مییابد که آدم و حوا زیاد هم از این نوع زندگی راضی نیستند، بهخصوص وقتی به یاد درخت ممنوعه میافتند:
«چطور خوشحال باشیم وقتی میترسیم» (کتاب ۴- ۳۲۴).
حوا نشانههایی از شخصیت و هویت خود بروز میدهد که زمینهساز انتخاب او برای شیطان و نقشههایش میگردد. حوا یک بار از دیدن انعکاس تصویرش بر روی سطح آب، خودخواهی را تجربهای دوست داشتنی مییابد (کتاب ۴-۶۲-۳).
حوا به کمک منطق شیطان میپذیرد که میوه درخت ممنوعه را تجربه کند. خوردن میوه مترادف است با سقوط و تبعید آدم و حوا از بهشت… آنها از دنیای بهشت اولیه بیرون رانده شدند و از آن پس مرگ و مرض جزو زندگی بشر شد.
به نظر میرسد در تفسیر ادبی میلتون، زوج اولیه بشر، مزیت خردمند شدن و میرایی را به اطمینان ابدی بهشت ترجیح دادند:
«حالا خرد قانون ما است». (کتاب ۹- ۶۵۳)
در اشعار پایانی منظومه حماسی« بهشت گمشده» اثر میلتون، شاهد نگاه مثبت شاعر به اخراج آدم و حوا از بهشت اولیه هستیم. آدم و حوا در حال خروج از بهشت، دست در دست همدیگر و در حال زدودن سریع اشک از چهره هستند، از دید میلتون، والدین اولیه بشر زیاد هم از مجازاتی که به آنها امر شده ناراحت نیستند. (کتاب ۱۲- ۶۴۵-۵۰)