فیلسوف یونانی افلاطون اغلب نوشته هایش را به صورت گفتگوی شفاهی ببین سقراط و افراد معروف بیان کرده است. در کتاب « دیالوگ» از زبان سقراط، تمثیلی را به کار می برد که راهنمای مردان برای دستیابی به موفقیت است.
او در تمثیل درشکه، به حکایتِ سه وجه مهم زندگی می پردازد که باید توسط درشکه چی مهار شود. افلاطون بر اساس اعتقادات یونانی های عصر خودش، مرد را سوار بر ارابه در کنار خدایان قرار می دهد که در حالت رژه به سمت بهشت هستند.
مشکل مردان این است که دو اسب بالدار درشکه شان بر خلاف ارابه خدایان یونان، دو خواسته و میل متفاوت دارند. یک اسب می خواهد به دنیای زمینی برگردد و از ثروت، سکس، شراب و غذا لذت ببرد. اسب بالدار دیگر، به دنبال مهربانی و زیبایی و مرتبه معنوی است که در بهشت نصیبش خواهد شد.
مردان در حقیقت باید با متحد ساختن دو نوع خواسته و میل در زندگی، بین دو اسب سیاه و سفید، تفاهمی منطقی ایجاد کند که از مسیر بهشت دور نشوند.
در اسطوره خدایان یونان، انسان با میل به لذت ( اسب سیاه)، میل به معنویت ( اسب سفید)، قبلا در راه رسیدن به زمین، چندین بار سقوط کرده است. دلیل دور شدن انسان و درشکه اش در رژه ایی که زئوس و سایر خدایان هم شرکت داشتند این بود که دو اسب بالدارش، هر کدام به سمتی می رفتند که متضاد با آن یکی بود.
اگر هر بار، مرد نتواند بین لذت زندگی و معرفت زندگی، تعادلی ایجاد کند، ارابه اش یا به هم می خورد یا به ارابه دیگران اصابت می کند یا درجا می زند.
مرد باید از افسار استدلال و منطق استفاده کند و نقاط مثبت دو اسب بالدارش را ارج نهد. بر طبق اسطوره های یونانی او هر چه موفق تر باشد بال های سوخته اسب ها دوباره ریشه می دواند و می تواند درشکه را به سمت پیروزی و موفقیت در زندگی بکشاند.
ادامه دارد