تا رسید خونه طبق معمول این چند روز می خواست مستقیم بره حمام. بهش گفتم می تونم من هم بیام توی حمام؟ لبخندی زد و رفت به سمت کمد لباس های تمیز…
دوست داشتم محسن رو لختِ لخت توی یه حالت دیگه ایی به جز توی تختخواب ببینم. می خواستم روتین شستن سر و بدنش رو ببینم. این یکی از کنجکاوی های ساده دخترانه ام بود.
مرد برای ما زنها فقط سکس نیست. مرد مقدم بر همه چیز یه موجودیه که نمی شد و نمی بایست بشناسیم. کنجکاوی برای شناخت دنیای شخصی یه مرد نه فقط جامعه ما بلکه همه جای دنیا محدوده…
بعد از یک سال آشنایی و چندین بار همبستری تازه تونستم به خودم بقبولونم که ازش بخوام بدون هیچ « حیایی» نگاش کنم و منو به خلوت حمومش راه بده.
برعکس شایعاتی که در باره مردا ساخته شده محسن توی این یه سال متوجه شدم حداقل دو بار بار در هفته حموم می کنه.
تشریفاتش البته خیلی ساده است. دوبار با صابون همه بدنش رو میشوه. بعد دوبار شامپو و یه بار هم نرم کننده مو… هفته قبل یه ذره بیشتر تو حموم بود چون ازش خواستم موهای زیر شکمش رو بزنه.
محسن رفت تو حمام و وقتی صدای دوش رو شنیدم رفتم تو… فقط یه رکابی تنم بود. منو که دید چشماش برق زد انگار می گفت بهش ملحق شم. سفت شده بود. خندیدم. گفتم می خوام فقط ۱۰ دقیقه فقط نگات کنم.
چند دقیقه گذشت و هنوز داشتم زیر دوش حموم نگاش می کردم. حالت ایستادنش و چرخشی که به بدنش میداد. بخصوص آلتش که به نظر نقشی نداشت و رفته بود توی خودش. باورم نمی شد اینقدر کوچیک میشه. ما زنها معمولا فقط در حالت بزرگ و تحریک شده اونها رو می بینیم. چه توی خیال مون چه توی عکسها و پورن یا وقتی که که توی بغل مون هستند.
محسن کاراش تموم شده بود و لحظات آخر زیر دوش بودن رو می گذروند که دیدم یواش یواش داره سفت میشه. بزرگ شد. برگشت نگام کرد. تا اون لحظه اصلا هیچ حسی نداشتم و فقط حموم کردنش رو نگاه می کردم ولی وقتی اون تغییرات تو بدنش داشت شروع می شد یه دفعه داغ شدم.
درست از شکم به پایین، بدنم انگار با یه شوک خیلی خفیف شروع کرد به لرزیدن… حس کردم مال خودم هم داره بزرگ میشه… لایه های توش انگار از هم فاصله گرفتند و جا باز کردند. خیس شدند. پف کردند.
سرم رو بلند کردم دیدم محسن داره بهش نگاه میکنه. دستش رو دراز کرد و خیلی مردونه گفت بیا.