شاهین نجفی و هاله نور بالای سرش

maxresdefault

 معلوم نیست کجا تو خارج می گرده که این همه نفرت از شهروندهای معمولی پیدا کرده؟ چرا اصرار داره اعمال معمولی شهروندا رو سیاه جلوه بده؟ چرا لحنش شبیه مذهبی های افراطی شده؟ چرا  اعمال مترادف و معمول در همه جهان رو برا ایرانی ها، بی اخلاقی می دونه و  ما رو سرشار از گناه می بینه؟  چرا اصرار داره ثابت کنه  ما ملت بی فرهنگی هستیم؟ می خواد بگه ما خس و خاشاکیم؟

 نگاهی به یکی از اشعار ترانه اش که در آخر این مقاله گذاشته شده بیندازید می بینید که درست شبیه مداح های معروف توی هر بیت ترانه اش در حال مسخره کردن زندگی شهروندی ایرانی ها است.

سئوال خیلی ساده که باید از او پرسید این است که چه اشکالی دارد مردم ژست بگیرند، فانتزی سفر داشته باشند. احساس غرور کنند. سیلیکن به سینه های شان بزنند. دوست پسر و دوست دختر داشته باشند. موهای شان را ژل بزنند. موسیقی غربی و جاز گوش دهند. مشروب بخورند و شاد باشند و برقصند ( اگر می توانند) … یا کتاب های نخوانده داشته باشند. شعر شاملو زمزمه کنند.

 جمله به جمله این ترانه ضد مدنی است. این ترانه را به صورت شعار در نماز جمعه ها هم می توانید بشنوید. آنها هم از قرتی بودن و سوسول بودن و بی ناموس بودن و ظریف و لطیف بون و روشنفکر کتابخوان بودن  جنبش مدنی ایران می گویند و ما را به حساب خودشان تحقیر می کنند.

نجفی البته نماینده خواسته ها و آرزوهای بخشی از اجتماع است. شکی نیست نماینده تلخ و مایوس جناحی است که دلش می خواهد مردم بریزند به خیابانها و هر طور شده  رزیم را عوض کنند. وقتی هم توقع شان  و تبدیل ایران به سوریه و عراق به وقوع نمی پیوندد شروع می کنند به توهین و تحقیر شهروندان که چرا نشسته اید و مثل ما انقلابی نیستید؟

مداح های دولتی و ضد دولتی نمی توانند ببینند که  ملت صبور و شریفی هستیم. زجر فراوان می کشیم. در یک روز 3 میلیون شهروند با بدون هیچ امکان تماس و هماهنگی رسمی در خیابانها رژه سکوت می دهیم. این مداحان ذاتا لات برای شان قابل درک نیست که مردم با تمام وجود می دانند حکومت ناکارآمدی داریم و  .در هر فرصت ممکن حرف و رای مان را ابراز می کنیم.

یکی باید این مداح انقلابی، این جوان جویای نام را از جلو تلویزیون های لس انجلسی بلندش کند  و ببرد با خودش در جامعه ایرانی موفق و سخت کوش، در مدارس فارسی خانواده های ایرانی. درتلاش ایرانی ها برای برگزاری جشنواره های ایرانی، در کلاس های اموزش رقصهای محلی، در محیط های کار ناگزیرِ سخت و  بی حرمت کننده، در نخوابیدن های طولانی رانندگان تاکسی فرودگاهها، در دانشگاهای دنیا و هزاران استاد دانشگاه ایرانی در جهان، بین روسای ایرانی شرکت های بین المللی… بین کودکان ایرانی که شاهنامه را حفظ می کنند تا متوجه شود که چه فاصله عظیمی بین تصویری که از خارج نشین ها در اشعار ترانه اش می دهد و واقعیت وجود دارد.

یکی شاید بد نباشدعوتش کند به درون خانه آدم های معمولی، خانواده هایی که با بچه های شان مشق های زبان های جهان رو می نویسند … یکی واقعا بگوید چرا شاهین نجفی قصد بی آبرویی شهروندای ایرانی را دارد که بعد از سالها تحمل و توهین، به ناچار آواره این جهان شدند؟… یکی نیست به او بگوید خارج، لس انجلس نیست عزیز.

   کدام یک از ما خارج نشین ها با لهجه خارجی حرف می زنیم؟ چرا این مداح مثلا انقلابی، ذهنیت سیاه و سفید دارد؟  چرا مدام خط و نشان می کشد بین خلق و بچه سوسولا، دهاتی و شهری، داخلی و خارجی؟

جمعیت عظیمی از سرخوردگان شهری به دور هیاهوی پوپولیستی او گرد آمده اند. سیستم های فرقه ای در شرایط بحرانی فرصت تکثیر بیشتری دارند. جو آشوب زده است. هر کس انگشت اتهام را به سطحی ترین و واکنشی ترین ناهنجاری ها بگیرد بیشتر طرفدار خواهد داشت. هیتلر، موسولینی، ببرک کارمل، پول پوت، جاوز، صدام حسین، و احمدی نژاد … همگی شان برای دفاع از روستائیان و مستضعفین و خلق به قدرت رسیده اند.

میزبان یه دکتر استاد دانشگاهم که 40 مقاله بین المللی دارد و می گوید دیگر نمی توانم در ایران بمانم. امنیت نیست. امید نیست. امکان برنامه ریزی برای آینده نیست. چرا اینها را فریاد نمی زند این مداح تابو شکن؟چرا بند کرده  است به مردمی که گاهی به سرشان ژل می زنند وگاهی مثل همه بشر دنیا مشروب می نوشند و از برنامه های در دسترس ساتلایت ها استفاده می کنند. چرا راه تخریب و تحقیر شهروندان را پیشه خود کرده است؟

به دلیل عدم دسترس بودن ویدئو، اشعار ترانه را اینجا بخوانید:

مود خوب و بوی عود و دود و دی وی دی وودی آلنت تو حلقم!
موزیک ملو و لب جلو پوست هولو سینۀ سیلیکونیت تو حلقم
شب و شام و ربدشامبر وشعر شاملو شراب و جامت تو حقلم
اون سوشی و گوشی و موشی عروسکت و ماشینی که توشی تو حلقم
اون سی دی بتهوون و نقاشیت با پهنو/ اون رقص مدرن و راه رفتن مث یه فشنو
اون لهجۀ خارجی و کتابای نخونده/ اون ددی و مامی گفتنت تو حلقم
اون سفر خارجه رفتنت تو حلقم / اون پایین شهرو ندیدنت تو حلقم
رو همه چی چشم بستنت تو حلقم
از رفاقتت با همۀ آدم معروفا و/ از عکسات تو دبی ،مالزی با ککتل و مایو
از بطری بازی روشنفکری و سوئیچ پارتی/ از شعر سپید ناشی از اسید و ال اس تی
از چندشت از آغاسی و جواد یساری/ از حس گرفتن سگیت با صدای پاواروتی
از پیانوی خاک خوردت توی خونه/ از گیتار آویزون توی آشپزخونه
از کلاس مدیتیشن و لاس خشکه تو یوگا/ از انزجارت از شاهین و شعر بگا مگا
از دهن کجیت به گیلک و ترک و کردستانی/ تو یکی ایرانی هستی بقیه شهرستانی
تو بیف استروگانف می خوری من کله پاچه/ لب گرفتن تو بوسه، واسه ما همون ماچه
من قاطی خلقی ام که فقیر و آس و پاسه!/ من صدای دهاتم این خودش واسم کلاسه!
صدای من صدا نیست این صور استفراغه/ نه مرثیه نه ناله، غم غربت باغه
تو کوری نمی بینی چقد سنگینه این بار/ یه روزی کم میارم میگم خدانگه دار

More from ونداد زمانی
اَلیس مونرو نوبل ادبیات را به کانادا آورد
اَلیس مونرو نوبل ادبیات را به کانادا آورد. داستان هایش ماندنی هستند...
Read More