مدتهاست این ابهام و شاید نگرانی در اذهان شکل گرفته است که چرا ما ایرانی ها کم کتاب می خوانیم؟ واکنش احساسی و اولیهام این بوده است که موقعیت غیرعادی و همیشه بحرانی سه دهه گذشته ایران باعث عدم رشد کتابخوانی در بین ایرانیان شد.
با این وجود تصمیم گرفتم به برکت حضور گوگل و پس از یک جستجوی کوتاه در اینترنت، با وارد کردن سئوال « آمار کتابخوانی در ایران» نگاهی به وضعیت کتابخوانی داشته باشم. از سایت آمارستان و رسانههای داخل و خارج ایران نتایج مشترکی جمعآوری شد:
١) در سی سال گذشته، هیچ آمار سراسری، رسمی و جامع برای میزان کتابخوانی مردم تهیه نشده است. ٢) ایرانیان در طول روز شاید بین ٢ تا ١٨ دقیقه کتاب بخوانند. ٣) از سال 1353 تاکنون همواره داستان و رمان بالاترین سهم کتابخوانی در بین ایرانیان را داشته است. ٤) کتابخانهها رونق و جذابیت خود را به خاطر حذف کتابها و افزودن یکجانبه کتابهای مذهبی از دست داده اند. ٥) تیراژ مجموع روزنامههای ایرانی حدود 5 میلیون نسخه بوده است( در صورتی که فقط روزنامه ژاپنی آساهی تیراژ صد میلیونی دارد).
با وجود آنکه میتوان به درستی همه مشکلات و ناهنجاریهای موجود را به سیستم مدیریت سیاسی کشور نسبت داد، به خودم جرئت دادم تا فکر کنم که این امکان می تواند وجود داشته باشد که بخشی از مشکلات مربوط به کم کتابخوانی، شاید ناشی از نارساییهای موجود در حیطه کارگزاران و تولید کنندگان فرهنگی ایران هم باشد.
به اعتقاد من، یکی از سرچشمههای کم کتابخوانی به نحوه اشنایی اولیه ایرانیان با ادبیات مدرن جهان و بویژه رمان برمیگردد. ادبیات داستانی ما از همان شروع آشنایی با غرب و رمان، با توقع و سلیقه بالا کارش را شروع کرد. شاید به همین دلیل، همیشه ظرف یک قرن گذشته، بهترین و خلاق ترین نویسندگان ادبی ما، هدف اساسی شان تولید اثار بسیار جدی بود.
درست به همین خاطر شاید، بخش بزرگی از ایرانیان چند نسل گذشته، که سوادِ خواندن و نوشتن فارسی برایشان مهیا شده است خوب می شد اگر قبل از آنکه بوف کور و رمان های کلاسیک و حتی مدرن غربی را از طریق ترجمه بخوانند میتوانستند با داستان های ساده، جذاب و سرگرم کننده داخلی و خارجی اشنا شوند.
خوانندگان (عمومی) ایرانی، فرصت خواندن داستان های مشابه رمان های رابینسون کروزو، اسرار خانم آدلی، فانتامینا، پاملا و رمانهای عاشقانه و پلیسی را در زبان فارسی به اندازه کافی نداشتهاند. در حقیقت، تمایل و عطش برای خواندن نوشته های جذاب و سرگرم کننده، هیچگاه به شکل همه جانبه در ایران پاسخ داده نشد.
البته ابن بدان معنی نیست که ادبیات متوسط وجود نداشته است و یا ترجمه ها و اثار سرگرم کننده نویس به ایران راه نیفتاده اند اما شاید نسبت به سایر انواع نکارش داستان کافی نبود. به عبارتی، ادبیات ایران خیلی زود جدی شد و پیری زودرس گرفت.
به این دلیل از تشبیه « پیری زودرس» برای ادبیات ایران استفاده کردم چون به نظر من پَرش کمابیش ناخواسته تولیدات ادبی ایران، بیش از حد بلندپروازانه بود. ادبیات به سرعت پیر شدهایی که فراموش کرد شور و حال و تمنای دوران کودکی، نوجوانی و جوانی چقدر زیبا، زنده، ساده و حقیقی است. پیری ناگهانی که تقصیرِ بخشی از کم کتاب خوانی ایرانیان را در خود دارد.
به موازات سلیقه جدی، عمیق و پیچیده نویس، شاهد شکل گیری دیدگاه نخبه گرایانه ایی شدیم که معتقد است نویسنده و خلاق هنری نباید خود را تنزل دهد تا مردم او را بفهمند. استدلالی که متاسفانه منظق ناعادلانه شان به این قضاوت تن می دهد که مردم نمی فهمند. به این ترتیب، نسلهای متمادی « سواد دار » ایرانی، نه تنها با جادوی کتابخوانی ساده و جذاب خو نگرفتند بلکه از کتاب گریزان هم شدند.
تجربه بیش از 20 سال زندگی در غرب، به من نشان داده است که سنگینی ترازو هیچگاه به سمت تولیدات جدی ادبی نبوده است. بخش اعظم « تولیدات هنری» حتی پایین تر از حد متوسطی است که انتظارش را در ایران داریم. در ازای هر رمان جدی و کلاسیک، هزاران اثر به معنای دقیق کلمه « بنجل» تولید میگردد.
با وجود این واقعیت تلخ انتشاراتیِ در دنیای معاصر، روشنفکران غربی لحظه ای کوتاه نمی آیند و با خلق آثاری که مخاطب اصلی آنها مردمی است که توانایی خواندن و نوشتن دارند تلاش می کنند تا قدم به قدم و پله پله به تدارک و پرورش خواننده جدی بپردازند. شکی نیست که دلائل اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و حتی تاریخی دیگری نیز وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود.
http://www.dw.de/dw/article/0,,4593134,00.html
http://www2.irna.ir/occasion/24aban84/indexketab.htm
http://book1376.blogfa.com/post-1.aspx
آمارهاي مختلف و غيرواقعي درباره سرانه مطالعه كتاب در كشور
فرآوری: فاطمه شفیعی کتاب و کتابخوانی 8/90http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=187204