دلتنگ وطن هستم

سلام مرد روز. هفت سال است مهاجرت کردم ولی اصلا نتونستم با زندگی در خارج از کشور کنار بیام یک ساله با آقای به طور جدی آشنا شدم که خیلی همدیگرو دوست داریم و رابطه خوبی هم داریم. من تصمیم گرفتم که برگردم چون واقعا اینجا افسرده و غمگینم. احساس بی هویتی و بی اعتباری شدیدی دارم و اصلا دلم نمیخواد اینجا بمونم.

از طرفی ایشون در خواست ازدواج کردند و دوست دارند خانواده تشکیل دهند و صاحب فرزند باشند. هر دوی مان وارد 30 سالگی مان شدیم. واقعا تنها دلخوشیم ایشون هستن ولی میترسم بمونم و ازدواج کنم و بچه دار شم و هرگز نتونم برگردم به کشورم. سر دوراهی سختی هستم و نمیدونم چه کنم؟

picmonkey-collage

مهسای عزیز

این روزها واقعیت زندگی مهاجرین عملا با بهانه ها و حسرت و افسوس هایی که مطرح می کنی سازگاری ندارد. شاید دلایل دیگری در وجودت هست که با تقاضای ازدواج و تشکیل خانواده با دودلی روبرو می شوی.

دنیا واقعا خیلی کوچکتر از این دلتنگی ها است که نگرانش هستید. اکثریت بشر مهاجر در هر گوشه دنیا، مدام در تماس مستقیم با کشور خود می باشند. حسرت ندیدن سرزمین مادری مربوط به نیم قرن پیش است. هر انسان مهاجر ساکن کشورهای غربی، با هر شغلی که داشته باشد حداقل یکبار در سال قدرت عملی ساختن یک سفر به وطن را خواهد داشت.

این روزها مهاجرین واقعا همزمان در دو کشور میزبان و سرزمین مادری می توانند زندگی کنند. وسایلی نظیر ارتباطات تصویری اینترنتی، عملا مجانی شده اند و می توانی هر روز با عزیزان داخل کشور در تماس باشی. خیلی هم خوب است مادرانی مثل شما با علائق زیاد به وطن باشند که همه تابستان ها، فرزندان شان را به سرزمین مادری خودشان ببرند.

خوب فکر کن و ببین این غم غربت و افسوس و حسرت برای بازگشت، چقدرش عینی است؟ شاید بخشی از غم و انده تو مربوط به نوعی افسردگی باشد. شاید هم واقعا قادر به اخت و تطبیق با  آب وهوا و فرهنگ متفاوت با ایران نباشی. شاید بد نباشد برای مدتی برگردی و زندگی مجدد در کشور را تجربه کنی. تنها خواهش من این است که همه جوانب دیگر را قبل از تصمیم نهایی، بررسی کن.

 

Written By
More from کیانا
اجازه نداری هیچ لحظهِ خوب بدون من داشته باشی
سلام خانم سنگ صبور می خواهم در باره همسرم حرف بزنم که ...
Read More