سنگ صبور عزیز
دختری هستم 31 ساله و شاغل. همیشه روی استقلال خودم تاکید کردم. در طول 10 سال گذشته با دو مرد فرصت آشنایی و زندگی مشترک داشتم. بار اول با م. ر که همکلاسی دانشگاهم بود 4 سال در مشهد زندگی کردیم و بر خلاف انتظار معمول مشکلی برای توضیح زندگی مشترک به همسایگان و آشنایان که می دانستند نداشتیم. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا آنکه من به دلائلی که فکر می کنم بر حق بود در باره امکان رسمی کردن رابطه مان و عروسی حرف زدم. او با خانواده من آشنا بود و رفت و آمد داشت ولی من کمترین تماسی با خانواده اش نداشتم. در کمتر از یک سال پس از آنکه صحبت ازدواج پیش آمد زندگی مشترک ما به دلائلی معمولی به انتها رسید.
به اصفهان آمدم و مشغول کار در یک شرکت مهندسی کشاورزی هستم و اینجا نیز با یکی از همکاران رابطه ام جدی شد و نزدیک به 2 سال است که با هم زندگی می کنیم. ما حتی تصمیم گرفتیم که یک آپارتمان نیز به طور شریکی بخریم ولی صحبتی از ازدواج در چشم انداز نیست. می ترسم مثل دفعه قبل حرفی بزنم و ناخواسته بهانه ایی گردد تا این زندگی که هر دوی مان از آن راضی هستیم به هم بخورد. آیا این یک توهم و ترس بیهوده است یا باید از درخواستم کوتاه بیایم و آغازگر پیشنهاد ازدواج نباشم؟
سوسن از اصفهان
سوسن عزیز