
سلام. ۳۳ ساله هستم و خوشبختانه هم به خاطر شغلی که دارم و هم حمایت خانواده، کمابیش قادرم در این گرانی بی در و پیکر زندگی ام بچرخد.
من در طی ۷ سال گذشته دو رابطه کمابیش طولانی مدت داشته ام و آشکارا می توانم فرق بین در آغوش یک زن خوابیدن و بستر تنهایی که بینابین این سالها نصیبم شده است را کاملا تشخیص دهم.
متاسفانه تجربیات قبلی ام آنقدر کامل و باب دل نبودند و رابطه و علاقه ام به مرور سرد شد. نفر اولی که دو سال با او بودم را به این دلیل ترک کردم که او مطمئن بود می توانیم شریک زندگی باشیم ولی من آنطور فکر نمی کردم.
متاسفانه هنوز شانس پیدا شدن یک همسر که با او کاملا راحت باشم فراهم نشده است. این روزها هم که متاسفانه ورق روزگار کاملا برگشته است و فرصت آشنایی فرد جدید تقریبا به صفر رسیده است.
من واقعا معتقدم هر روز که تنها می خوابم یک روز زندگی ام فنا شده است. من نمی خواهم تنها بخوابم. این تصور را هم نکنید که آدم ضعیف و محتاجی هستم. بودن با زن یک ترجیح دوست داشتنی است و نمی خواهم از آن در بهترین سال های زندگی ام محروم شوم.
برای همین دارم فکر می کنم به یکی از رابطه های قبلی ام برگردم حتی اگر در حد کیفیتی نیست که انتظارش را دارم. با وجود اینکه می توانم حدس بزنم که اگر وضعیت عوض شود امکان پشیمانی ایجاد خواهد شد. من قصد سواستفاده ندارم و نمی خواهم با زندگی یک زن بازی کنم. اگر برگردم می دانم که هر طور شده می توانم متعهد و متاهل بمانم. ولی …
آیا این کوتاه آمدن با توجه به وضعیت من صحیح است؟
Image Source
Instagram | amandaoleander.com