خبر آمد پسری در راه است

مسعود لواسانی
مسعود لواسانی

مسعود لواسانی، روزنامه‌نگار 35 ساله ایرانی، در این یاداشت دنباله دار از تجربیات پدر شدن و تجربه‌ی زندگی در ترکیه می‌نویسد. او عضو سندیکای روزنامه‌نگاران ترکیه نیز است. امیدواریم امکان همکاری گسترده تر با ایشان ایجاد شود.

 

خبر آمد پسری در راه است

در قطار نشسته‌ام و از آنکارا به سوی استانبول می‌روم، پسرم در صندلی کناری و همسرم در صندلی روبرویی من نشسته‌اند. پسرم با یک تبلت مشغول بازی پرنده‌گان خشمگین است و همسرم از پنجره به بیرون خیره شده است. چند ثانیه پیش وقتی پسرم سرش توی تبلت بود به او خیره شده بودم و با خودم فکر کردم چه قدر زود بزرگ شد. انگار همین دیروز بود، یکی از روزهای پایانی آبان 1385، که فاطمه خبر در راه بودن یک « مسافر کوچولو» را بهم داد.

از سال 1384 که ازدواج کردم و مردی26 ساله بودم تا امروز که 35 سالگی را پشت سرگذاشته‌ام مسیری را طی کرده‌ام که شاید شنیدن‌اش جالب باشد. از مردی که مخالف سفت و سخت فرزندآوری بود تبدیل شدم به مردی که به میان‌سالی نزدیک می‌شود و آرزوی داشتن حداقل دو فرزند دیگر دارد.

درباره‌ فرزنددار شدن پس از ازدواج با همسرم و خانواده‌ام بحث زیادی داشتم. هرموقع که کسی با این استدلال جلو می‌آمد که یکی از اهداف ازدواج اساسن فرزندآوری است، به شدت آن را رد می‌کردم. به نظرم می‌آمد این استدلای آن‌قدر سنتی و کهنه است که ارزش فکر کردن هم ندارد. با مساله‌ فرزنددار شدن همواره به شکلی منطقی برخورد می‌کردم.

برای انجام هر کاری آدمی باید دلیل داشته باشد ولی به نظرم مسخره می‌آمد که برای فرزنددار نشدن هم باید به دنبال دلیل بود. بیشترین استدلال ها دور و بر ادامه‌ی نسل بشر بود. چرا من این وظیفه را برعهده بگیرم؟ خب شش میلیارد انسان دیگر روی این کره‌ی زمین زندگی می‌کنند. اصلن انسان زیادی هم الان روی زمین داریم. حفظ نام خانوادگی هم با وجود نزدیک به هفتاد نوه‌ای که پدر بزرگ مرحوم من از خود به جای گذاشته است  نمی توانست دلیلی به درد بخوری باشد.

این‌گونه بود که با سلاح منطق به نبرد هر حرفی که در این‌باره زده می‌شد می‌رفتم. خب پس باور می‌کنید که ما هرگز تصمیمی برای بچه‌دار شدن در نخستین سالگرد ازدواج نداشتیم اما وقتی باخبر شدم که همسرم باردار است، احساسی نسبت به این نطفه‌ی تازه شکل گرفته پیدا کردم که وصف‌ناپذیر است. احساسی که باعث شد با تمام وجود برای به دنیا آمدن‌اش لحظه‌شماری کنم.

در خانواده‌ی سنتی ما، عمه خانم (فرح) که بزرگ فامیل نیز محسوب می‌شود، وقتی خبر فرزنددار شدن ما را شنیدن اصلن تعجب نکرد و به سیاق قضاوتی که درباره‌ی مردهای لواسانی دارد، خطاب به من گفت: « من که می‌دونم اگر سر یه سال بچه‌دار نمی‌شدی می‌رفتی و به یه امام‌زاده دخیل می بستی»

توضیح احساس فرزنددار شدن برای کسی که چنین تجربه‌ای نداشته همانند توصیف تجربه‌‌ی لذت رابطه‌ی جنسی برای یک انسان نابالغ است. تجربه‌ی حسی توصیف ناپذیری که با هزار و یک استدلال منطقی نمی‌توان به مقابله‌اش رفت.

اما تجربه‌ی داشتن یک فرزند به مثابه یک مونس را همسرم بهتر از هر کسی می‌تواند شرح دهد؛ او تمام آن لحظات سخت سه سال فاصله‌ای را که میان ما افتاد، تنها با همراهی پسرم و تر و خشک کردن او برخود هموار کرد.

ادامه دارد …

منبع تصویر
http://www.coolerpress.com/17-dads-who-are-winning-at-fatherhood/