ازدواج‌های سرشار از تحمل و تظاهر

۱۹ ساله که ازدواج کردیم. بعد از ۴ سال از ازدواج مون بچه دار شدیم و هیچ وقت زندگی آروم و دلچسبی نداشتیم. اما همیشه می گفت و نشان می داد که به من خیلی علاقه داره.

وقتی دخترم ۲ ساله بود متوجه شدم از قبل از دنیا اومدن اولین فرزندمان با یکی رابطه داشته. نمی خواهم تعریف کنم که چی بهم گذشت، اما به خانواده‌ام چیزی نگفتم چون خجالت می کشیدم. خانواده شوهرم با اینکه ناراحت شدند من رو هم مقصر می دونستند؛ چون درس می خوندم به من می گفتند کمبود محبت از طرف تو باعث شده که این اتفاق بیفته. شوهرم گریه کرد و عذر خواهی کرد.

بالاخره گذشت و چند سال بعد دوباره بچه دار شدم. تنش‌های زندگی مون هم بیشتر شده بود وقتی پسرم دو ماهه بود صدای لاس زدنش رو با خانمی که می شناختم شنیدم و دوباره همان آش و همان کاسه.

من تقریباً مطمئن بودم که علاقه ای ندارم این زندگی ادامه داشته باشه. اما حالا دو بچه داشتم نه ترس از تنهایی  بلکه ترس از آبروریزی نمی گذاشت جرات جدا شدن داشته باشم. در ضمن چون به بچه ها علاقه داشت، باهاشون بازی می کرد فکر می کردم خب این آقا پدر خوب و‌ مهربانی برای  بچه هاست.

این بار به پدرم گفتم، شوهرم دوباره گریه کرد و عذر خواهی کرد و گفت من رو از همه دنیا بیشتر دوست داره. گفت که فقط دوستی بوده و عاشقی در کار نبوده. البته وسط حرف‌ها گاهی می گفت که احمق شده و منحرف شده. پدرم دلش سوخت و‌ گفت فرصت بده چون پشیمون شده.

الان ۳ سال از اون موقع گذشته. دو‌ماه پیش چت هاش رو دیدم که در حال مخ زنی یک دختر ۲۵ ساله بود. من سرم درد گرفته از این همه وقاحت. باز هم اول انکار که  رابطه ای نیست و حاشا کرد، بعد گریه و زاری و بعد طلب بخشش. جالب اینکه الان می گه من مریضم و نمی دونم چرا این کارها رو می کنم.

اما از اون مریض تر من هستم که نمی دونم ۱۹ سال با چه کسی زندگی کردم. این مرد همیشه می گه باید با هم غذا بخوریم، باید با هم باشیم، خیلی مراقبت می کند.

در ضمن این رو بگم هیچ دوست نزدیکی نداره، تنها دوستاش پدر ‌مادرش هستند.

در ضمن اینو بگم با اینکه هیچ وقت راضی نبودم از زندگیم و بارها برام پیش آمده و میاد که درخواست رابطه بیرون از ازدواج داشته باشم هیچ وقت به خودم اجازه ندادم به تعهدی که داشتنم خیانت کنم.

الان مطمن هستم اگر روزی شوهرم رو نبینم دل تنگ نمی شم. اما به خاطر بچه ها و برخی مسایل مالی به پیشنهاد خانواده فعلاً باید تحمل کنم. من از سنگ‌ صبور می خوام بهم بگه چطور می تونم بی خیال باشم؟ حتما افراد زیادی رو‌ دیدن که چنین شرایطی رو‌ دارند. من چطور آدمی رو که دوست ندارم تو رختخواب راه بدم؟ چطوری هر محبتی که بهم می کنه فکر نکنم که این فقط ظاهر این آدمه؟ آیا اصلاً باید تحمل کنم و به تظاهر ادامه بدم؟

الهام عزیز


برایم درکش دشوار است که چطور زنی مثل تو که تحصیلات عالیه دارد اجازه داد چنین سرگذشتی برایش رقم بخورد؟ چون خیلی ها به خاطر فرزند یا به خاطر اینکه می خواهند برای مشکل راه حلی پیدا کنند خانواده را حفظ می کنند. اما تو عملاً جز بخشش و کوتاه آمدن های متوالی کار دیگری انجام ندادی … 

به خاطر همین بگذار از خودت شروع کنم و اعتراضم را ابراز کنم که چرا ۱۹ سال تحمل و تظاهر کردی؟ 

به نظر من، همسرت هر کار ناهنجاری کرد و هر خط قرمزی را نادیده گرفت یک طرف آسیب است و شیوه روبرو شدن تو با مشکل ناهنجار همسرت، یک طرف دیگر …

شوهرت در طی این سالها عملاً نشان داده که برای زندگی متاهلی ساخته نشده است ولی به دلایلی خواهان ماندن در زندگی زناشویی است.  احساس اولیه من این است که تو و همسرت خیلی جوان و بدون شناخت و حتی بدون آمادگی مالی، با هم ازدواج کردید و از همان اول هر دوی تان به احتمال زیاد، متکی به خانواده های تان بودید.

شاید برای همین، هر دوی تان همچنان دارید تحمل و تظاهر می کنید.

Written By
More from بهمن
من یک مجرد بیعار شدم
سلام. من مردی ۴۱ ساله هستم که رسما و عملا هیچ احساس...
Read More