وقتی یک جامعه ناگزیر می شود مقررات را با پول دور بزند

بی ثباتی اقتصادی ناشی از مدیریت غلط، دلیل مهمی برای توجه و تاکید افراد جامعه به قدرت پول و مشکل گشایی اش می باشد.

وقتی افراد جامعه، به مرور به این حقیقت برسند که نمی توانند به مسئولیت پذیری مدیران جامعه اعتماد کنند، وقتی که مقررات شان با خواسته های عمومی مردم همراهی ندارد، پول به سرعت تبدیل به وسیله ای برای بی اثر کردن همان مقررات نامناسب می شود.

مردم صف ها را که بر اساس مدیریت غلط مسئولین، مدام در هر گوشه جامعه ایجاد می شود به ناگزیر می شکنند چون اگر محتاج صف باشند از بقیه کاملاً عقب می مانند.

در جامعه ای که قدر و منزلت پول مدام سقوط می کند پول داشتن کافی نیست. باید خیلی خیلی پول داشت. برای رسیدن به پول هنگفت، ریسک ها مدام  ناهنجارتر و وقیح تر می شود.

به یکباره شاهد جامعه ای کاسب و دلال صفت می شویم که دست همه در جیب همدیگر است. هر فرد در موقعیتی قرار می گیرد که دیگری را نردبانی برای رسیدن به مرحله امن ثروتمند شدن، تصور کند.

در این نوع جامعه، اکثریت افراد قیمتی دارند که می شود با داشتن پول زیاد آنها را خرید یا به تعبیر واقعی تر، همه مردم برای رسیدن به پول، هویت خود را به حراج می گذارند.

نتیجه ناگزیر ایجاد جامعه متکی بر پول بیشتر این است که بدبینی و بی اعتمادی زیاد می شوند. چون این روزها همه می دانند ثروتمند شدن معمولاً، جاده خاکی زدن را در خود دارد.

جوانمردی و نجابت به سرعت فرو می پاشد. مردان جوان بزرگ می شوند با این ایده که با پول می شود هر زنی که می خواهند را بخرند. زنان جوان هم با این شبهه وارد اجتماع می شوند که برای ارتباط با مردان سرشان کلاه نرود و حق مادی رضایت خود را بگیرند.

در این نوع جوامع البته می شود شاهد تلاش هایی برای کنترل سقوط اخلاقی بود. فرقه ها و روش های معنوی و اخلاقی مد می شود و نافرمانی مدنی و اعتراض علنی وسعت می یابد.

وقتی که  مدیریت جامعه نماینده مردم نیست ولی برای شان تصمیم می گیرد و مردمی که تصمیمات آنها را قبول ندارند ولی راهی برای تغییر و تصحیح ندارند، پول تنها حلال مشکلات خواهد بود.

این نوع جامعه تبدار و حریص است و متاسفانه به آرامش و تعادل نسبی نمی رسد چون همه نمی توانند ثروتمند شوند.

 

More from سعید داورپناه
افکار جادویی که همه ما داریم
من شک ندارم تک تک ما در طی زندگی و به خاطر...
Read More