سیبل زن جوانی است که در یکی از دهکده های ترکیه که شبیه مازندران، سبز و کوهستانی است زندگی می کند. ظاهرا مادر سالها پیش مرده. پدر، کدخدای ده است و خواهرش هنوز به دبیرستان می رود.
سیبل لال است ولی با سوت زدن، خود را بیان می کند. جالب این است که نه تنها اعضا خانواده اش بلکه تمامی ده دقیقا زبانش را می فهمند. صدای سوت او همانند آواز پرندگان است که به شکل جملات کامل در زیرنویس های طولانی ظاهر می شود.
فیلم با صحنه ای شروع می شود که در آن، سیبل با یک تفنگ شکاری به دنبال چیزی پنهان در لابلای شاخ و برگهای تنگ جنگل می گردد. صدای بلند نفسش گویای ترس و نگرانی اش است. شکار ولی خود را آشکار نمی کند. سی بل هر روز در کنار گودالی که در آن اعما و احشا باقیمانده از قصابی ده گذاشته شده شده، منتظر شلیک به حیوان، کمین می کند.
بزودی می فهمیم که سیبل به دنبال گرگی است و شکار آن نه فقط برای ازبین بردن یک خطر برای اهالی محل یا دام آنهاست بلکه مدرکی است که او نیاز دارد به اهالی ده ارائه دهد چون ظاهرا وجود گرگ برای همه قطعی نیست!
اهالی ده سیبل را با اشتیاق بین خود راه نمی دهند: در صحنه ای دختر جوانی که قرار است بزودی ازدواج کند سیبل را از خود میراند تا کنار او ننشیند: «اینجا نشین، من نمیخوام بچه منم مثل تو بشه »
ً
صحنه های شکار و زندگی روزمره سیبل حاوی کار در مزرعه چای، غذا خوردن با خانواده و دیدن دوست پیر خانوادگی به اسم نارین است تا بالاخره روزی در حین شکار چیزی به او حمله می کند که لحظاتی بعد می فهمیم این یک مرد است نه گرگ. مردی به نام علی که به خاطر فرار از خدمت سربازی آن اطراف پنهان شده.
در حین حمله، علی مجروح می شود و سیبل برای پرستاری از او هر روز به بهانه ای مخفیانه به او سر می زند. بتدریج رابطه ای بین او و سرباز فراری شکل می گیرد که آغازی است برای تراژدی داستان وقتی که خواهر بی احساس سیبل و اهالی بیرحم ده به وجود علی بو می برند و بر ضد سیبل می شورند
باقی داستان خیلی پیچیده نیست. احساسات خصمانه، زندگی ها و قلبها را درهم می شکند. علی بدون وداع ناپدید می شود. اتفاقی مشابه که یک نسل پیش برای پیرزن نارین افتاد و اورا تبدیل به انسانی منزوی و نیمه روانی کرده.
ولی سیبل این سرنوشت را نمی خواهد و در مقابل ترس و وهم عمومی با شجاعت و درایت می ایستد. چنین پایانی به اشکال مختلف در قصه ها و فیلمها آمده و همیشه دلگرم کنند بوده. باری نکته ای که در این فیلم فکر مرا به خود بیشتر مشغول کرد مربوط به سبک هنرپیشگی فیلم است
این فیلم، با هنرپیشگان ترک، که یک جامعه سنتی مسلمان را به تصویر کشیده مملو از صحنه هائی است که در آن سیبل بی پروا پاهای برهنه خودرا به نمایش می گذارد یا در صحنه ای دیگر، علی لباس های خیس او را از تنش در آورده و با پیراهن خود بدن سیبل را خشک می کند. سپس سیبل با میلی سیری ناپذیر لبهای علی را می بوسد و عشقبازی که از ما پنهان می ماند آغاز می شود. البته سیبل شخصیت بارزی است و جدا از باقی زن های ده ولی هنوز این سبک هنرپیشگی در یک فضای مذهبی برای من ناآشناست.
سینمای خود ما با وجود دستاوردهای بیشمارش در چهل سال گذشته عاری از چنین صحنه هایی بوده و در منطقه نیز سینمای دیگری نیست که مسائل سکسی را بخشی از داستان کند.
حال با وجود اینکه اینگونه صحنه ها و سبک هنرپیشگی برای من از طریق سینمای غرب آشناست، هضم آن در یک فیلم شرقی/ترکی دشوار آمد. اینجا باید مچ خود را میگرفتم. چرا؟ مگر زنهای مسلمان یا ترک، پای برهنه ندارند؟ یا وقتی مردی شور زندگی را در یک زن ترک میدمد، زن نمی تواند با بوسه ای پرشور به آن پاسخ دهد و عشقبازی را شروع کند؟ من مشتاق دیدن صحنه های سکسی نیستم مگر اینکه محرکی برای داستان فیلم باشد ولی من اینجا بین هنرمند ترک و غربی تبعیض قائل شدم وقتی احساس کردم این صحنه ها با سبک ما تناقض دارد. فکر می کنم این توقع من درست نیست و در مقابل هنرپیشه غیرغربی، نا منصفانه است.
فیلمسازان ایرانی و همکاران شان در منطقه به اندازه کافی درگیر اخذ مجوز برای ساخت فیلم هستند. من به عنوان بیننده شاید بهتر باشد به تعداد این مجوزها اضافه نکنم.