نظریات بسیار متفاوتی در دنیای روانشناسی برای مراحل تحول شعور و شخصیت انسان ها وجود دارد. از میان آنها نظریه روانشناس معروف « اریک اریکسون» یک ویژگی اساسی دارد. او توانسته است مشخصات سلامت روحی انسانها را در تمامی طول زندگی توضیح دهد. از دید اریکسون در هر مرحله از زندگی، افراد با یک بحران اصلی روبرو هستند که حل و عبور از آن، باعث تحول سالمِ شان می گردد.
۱- اعتماد یا بی اعتمادی
در این مرحله که مصادف است با سال اول زندگی یک کودک، نوزاد کاملا وابسته به فردی است که از او نگهداری می کند. اگر والدین به نیازهای وی به درستی پاسخ دهند کودک یاد می گیرد که احساس امنیت کند و به دنیا و افراد پیرامونش اعتماد ورزد.
۲- رویارویی حس کنترل در مقابل شرم و تردید
کودکان دو و سه ساله به سرعت یاد می گیرند که از خود توانایی های فیزیکی نشان دهند. راه بروند و از قدرت بیان تا حدودی استفاده کنند و برای اولین بار حس کنند که می توانند تصمیم بگیرند. این قابلیت ها برای کودک یک بحران اساسی ایجاد می کند و آن کنترل غریزه دفع مواد از بدن است. به طور طبیعی فرزند انسان هم مثل بقیه موجودات دوست دارد هر جا و هر موقع این کار را انجام دهد ولی متوجه می شود که باید غریزه اش را براساس تمدن پیرامونش، کنترل کند. کودک در این مرحله حق انتخاب پیدا می کند و پی می برد کنترلی که می تواند داشته باشد هم با خواسته های والدین همسو است و هم به نفع خودش خواهد بود.
۳- رویارویی حس ابتکار با حس گناه
از سه تا پنج سالگی، کودک با ولع و اشتیاق زیاد، خواهان انجام انواع فعالیت ها و آزمایش توانایی هایش است. خیالپردازی می کند و قرارو مدارهای کودکانه می آفریند. اگر بفهمد که ابتکارهایش مورد تشویق قرار می گیرد و سرزنش نمی شود اتفاق بزرگی برایش ایجاد می شود. کودک یاد می گیرد نترسد و احساس گناه نکند. او به ابتکار و قدرت مستقلش برای انتخاب اعتماد می کند.
۴- احساس کفایت در مقابل عجز و ناتوانی
کودکان بین ۶ تا ۱۱ ساله، مقدمتا در رویارویی با محیط مدرسه و جمع دوستان، نسبت به رفتار و حتی حس یادگیری شان، احساس غرور می کنند. کودکانی که در این دوره سنی مورد تشویق قرار می گیرند باور می کنند که موجودی توانمند و قابل هستند در غیر این صورت دچار خودکم بینی می شوند.
۵- تلاش برای ایجاد هویت
از نظر اریکسون، دوره نوجوانی نقش تعیین کننده در شکل گیری شخصیت فرد در بزرگسالی دارد. در دوره نوجوانی، افراد به دنبال یافتن یک تعریف از خود به عنوان یک هویت مستقل از دیگران هستند. وفاداری و دوستی را تجربه می کنند. بعضی از نوجوانان به یک درجه مشخصی از ساختن هویت می رسند. احساس امنیت می کنند. بعضی از نوجوانان آنطور که باید به یک خودانگاره نمی رسند. نمی دانند دقیقا چه شخصیت و هویتی دارند و نسبت به آینده نیز اطمینان خاطر ندارند. برای همین راه و مسیر مشخصی پیدا نمی کنند.
۶- عشق یا انزوا
این دوره طولانی که از ۱۹ سالگی تا ۴۰ سالگی است مرحله یافتن رابطه های درازمدت، اعتماد و ابراز عشق به دیگران است. افرادی که قادر به ایجاد عاطفی بیشتری هستند شخصیتی اجتماعی پیدا می کنند. در غیر اینصورت، افرادی می شوند که بر دامنه تنهایی و دور شدن شان از جمع و رابطه های صمیمی افزوده خواهد شد. این گروه از افراد به این نتیجه می رسند که در این دنیا جز خودشان، هیچکس آنها را درک نمی کند.
۷- هدف مفید داشتنن در برابر درجا زدن
افراد در دوره میانسالی به این نتیجه می رسند که با شغل خوب یا با پدر و مادر بودن، بخشی از قابلیت های شان را به صورت هدفمند در اختیار جامعه بگذارند. اما آنها که رابطه مثبتی با خود و جامعه ندارند انگیزه و هدف مشخصی ندارند. افسرده و بی حوصله هستند و احساس غیرمفید بودن و حتی مهم نبودن، آنها را مستاصل خواهد کرد.
۸- وقار در برابر ناامیدی
مرحله نهایی تحول یک انسان، رسیدن به یک هماهنگی متین با زندگی است. رسیدن به یک شعور و تعادل آرام با پیرامون … موقعیتی که توام با حس وقار و کمال است.
بزرگترین سئوالی که هر فرد از دید اریکسون، در این مرحله روبرو می شود این است که آیا زندگی معناداری داشته ام؟ آیا وقتی به عقب برمی گردم احساس سرزنش، گناه و شرم از کارهایی که صورت گرفت خواهم داشت؟
The Eight Stages of Human Development
https://www.verywellmind.com/psychosocial-stages-2795743
image source