من ۲۶ ساله هستم. این اواخر با آقایی تقریبا ۴۵ ساله در محل کارم آشنا شدم که از وقتی به خاطرم می آید ساکت و به نوعی غمگین به نظر می رسد. البته وقتی در بین سایر همکاران مونث در باره او حرفی به میان می آید هیچکس به غمگین بودنش اشاره ایی نکرد. شاید فقط وقتی با من صحبت می کند اینطور به نظر می آید.
از چند ماه پیش با جابجایی میز کارش به خاطر پروژه جدیدش بیشتر از قبل با او روبرو می شوم. سکوت و غمگینی اش به من اجازه داد که کمی کنجکاوی کنم و چند بار در حین خروج ازمحل کار یا در وقت نهار فرصت هایی ایجاد شد که به درددل های او گوش دهم. اوائل خیلی تودار بود ولی در دو سه بار گذشته از زندگی اش حرف به میان آورد و گفت که پدر سه فرزند است.
دفعه بعد گفت که رابطه خوبی با همسرش ندارد و هر کدام شان تقریبا در دنیای مجزا از هم زندگی می کنند. او گفت که خانمش بسیار سرد است و همیشه خسته از نگهداری فرزندان شان است. او افزود که بعد از تولد فرزند سوم، زندگی شان از حالت زناشویی خارج شده و بیشتر شبیه همخانه و پرستار سه بچه کنار هم به سر می برند.
دفعه آخری که با هم سر ظهر در حیاط محل کار قدم می زدیم به طور ناگهانی اعلام کرد که به من علاقمند است. من احساس خاصی به ایشان ندارم ولی بیشتر از هر چیز دلم برایش می سوزد. من همیشه وقتی وی را می دیدم به فکر این بودم که چطور ایشان را به زندگی اش ترغیب کنم.
حالا من از شما كمك می خواهم كه چطور و از چه راهكارهايی مي توانم به زندگی شان کمک كنم؟
مهرنوش عزیز
اجازه بده ماجرا یی را که تعریف کردی به این صورت فرض کنیم که این سرگذشتی که از مرد 45 ساله گفتی قصه آشنای مردان میانسالی است که چهلچلی شان عود می کند. در این حس و حالت، هر مردی که دارد به دوران پیری نزدیک می شود از زندگی توقع بیشتری دارد. بعضی های شان دوست دارند دوباره مزه شور و شوق جوانی را برای خودشا نتکرار کنند تا ناخوداگاه اثبات کند که هنوز خیلی جوانند. بخصوص اگر زن جوانی هم در میان باشد که علاقمند شنیدن مشکلاتش خواهد بود.
مهرنوش عزیز اجازه بده با پرنسیپ ها جلو برویم. این اقا در درجه اول حرمت رابطه زناشویی کنونی شان را زیر پا گذاشتند. ایشان در هر وضعیت سرد و به قول خودشان دلمرده ایی باشند همچنان درن یک تعهد زناشویی هستند. برای همین از نظر معرفت و مرام جوانمردانه نمی توانند به یک زن مجرد، همزمان اظهار علاقه کنند.
دومین پرنسیپ انسانی این است که اگر مشکل زناشویی دارند بهتر است بروند آن را حل کنند. انواع راه های انسانی هم وجود دارد از مشاوره تا گفتگوی سالم و صمیمی با همسرشان و اگر قادر به حل مشکل شان نشدند در باره طلاق فکر کنند.
سومین پرنسیپ برمی گردد به خود شما… چون شخص شما به عنوان یک زن مجرد، مسئول بهبود زنذگی زناشویی سرد یک زوج میانسال نیستید. شما بهتر است به فکر خودتان باشید و با مردی بگردید که شانس زندگی مشترک صبیعی و سالم را به شما بدهد.
پرنسیپ ناگزیر دیگر این است که پیشنهاد کنید بروند مشاوره … اگر راه دیگری ندارند بروند دوره طلاق و جدایی کامل شان را تدارک ببینند. اگر شما هم به آینده مشترک با ایشان در ته ذهن تان فکر کردید تا آن موقع فرصت دارید تصمیم بگیرید آیا می خواهید با مردی که مسئولیت سه فرزند را باید برای همیشه مدنظر قرار دهد رابطه جدی داشته باشید؟
در ضمن یادتان باشد که آن مرد به شما اظهار علاقه کرده است و این یعنی تاثیرات سهمگین در سرنوشت یک زن دیگر که ایشان قبلا اظهار علاقه کرده بود و سه فرزند با ایشان دارد.
اگر از ما می پرسید سریع قطع رابطه کنید. بگذارید حرمت ها و حریم ها و تعهدات در حدی که می شود بماند. رواج بی مرامی و بی پرنسیپی به ضرر همه است. ایشان فقط شما را وارد رابطه ناسالمی خواهند کرد که صدماتش برای همیشه در وجود شما خواهد ماند.