بعضی وقتا نمیدونم کدوم راه درست تره…
نمیدونم چیکار کنم بهتره!
باید بگم یا نگم، برم یا بمونم. این فکرها همه شون گاهی به سراغم میاد. گاهی که نه، بیشتر وقتا!
واقعا زندگی چیه؟ من باید چیکار کنم و چی برای من درست تره؟ من از زندگی چی میخوام؟ خدا از من چی میخواد؟ مدت زیادیه همش به خودم میگم باید یه چیزایی رو توی خودم و وجودم عوض کنم. یه چیزای مهم و اساسی که جزیی از وجودم شدن. با خودم همش دارم کلنجار میرم که بالاخره اینا چی هستن و من چی کار کنم براشون بهتره؟
مطمئنم که چیزای بنیادی و غلط توی وجودم هستن و من باید ریشه کن شون کنم. اما حالا سوال اساسی من از خودم اینه که چی هستن همین «چیزا» ؟
چطوری پیداشون کنم و مطمئن بشم که درست پیداشون کردم؟ برای درست کردنشون چی کار کنم؟ برای خوب شدنم چیکار کنم و برای اینکه خود واقعیم رو پیدا کنم چیکار کنم؟
روی چه چیزایی باید حداقل واسه یه مدت خط بکشم و چه چیزایی رو وارد زندگیم کنم؟
تجربه اون عشق چی بود؟
درسته که شناختمش و با عمق وجودم درگیر شد، درسته که تمام روح و روان و جسمم بطرفش میرفت و درسته که برام مقدس بود… اما بازم این سوال رو توی ذهنم گذاشت که آیا من بازم میتونم عاشق واقعی باشم؟ اگه با فرد دیگه ای برم میتونم آخر کار، باز هم عشق رو حس کنم؟ یه چیزی که الان میفهمم اینه که من همیشه هدفم رو برای خودم توجیه کردم. نخواستم فکر کنم که آیا درسته این هدف یا نه!
به خودم دروغ نگم که چی میخوام و چی نمیخوام.
خودم خوب میدونم که گاهی میخوام خودمو گول بزنم و توجیه کنم که کارم درسته و فکرم درسته. میخوام به خودم بقبولونم که دارم بهترین کار رو انجام میدم. باور کنم که بقیه دارن اشتباه میگن و اشتباه عمل میکنن و من کارم درستتره… چیزی که بیشتر دوستام بهم میگن!
و من وقتی بخوام ریشه یابی کنم باید برگردم به گذشته که چی بر من گذشت.
و الان وقت فکر کردن به گذشته نیست و اینو خوب لمس میکنم و میدونم.
میدونم که الان وقت وقتِ فکر کردن به اهداف آینده و زندگی آینده است.
میدونم که الان وقت چشم بستن به تمام گذشته های تلخه. وقت حرکت با تمام قدرت به سمت موفقیت. چیزایی که لیاقت اونارو دارم.
ولی گاهی رفتارهام نشون میدن که هنوز لایق اونا نشدم. اما با تمام وجود میخوام که بشم.
باید برای رسیدن به اهداف بزرگ روی خیلی از مسائل و کارها و نیازها و تمایلات و جاذبه ها خط بکشم. یه عزم بزرگ میخوام که هنوز پیداش نکردم. ولی میدونم خیلی خیلی بهش نزدیک شدم.خیلی نزدیک.
چه راهی درست ترین راهه؟چه راهی واسه من بهترین راهه؟ چیکار کنم که بعدا پشیمون نشم؟ الان که نگاه میکنم، نصف اوقات زندگیم کاری کردم که بعدا ازش پشیمون شدم❕
نصف اوقات کاری کردم که تاسف خوردم کاش برمیگشتم به گذشته و دوباره بهتر عمل میکردم!
خب این علتش معلومه… در مورد نصف تصمیم هام فکر نمیکنم و بدون عاقبت اندیشی عمل میکنم. اگر هم فکر کنم و بدونم فکرم درسته، بهش ایمان ندارم و ایمانم بقدری نیست که منو از اون کار باز بداره!
چرا توی مسیر زندگی ام نتونستم هنوز اینو درستش کنم؟ چرا هنوز به فکرم ایمان قوی ندارم و نمیتونم محکم و پر قدرت بدنبال ندای درونی خودم و فکرم و عقلم باشم؟ نه میخوام با تعصب تصمیم بگیرم و نه با دلم!
میخوام هر تصمیمی که میگیرم با عقلم باشه و با فکر جلو برم.هر چی باشه و مهمتر از همه اینکه خودمو گول نزنم. چون هیچوقت من از خودم گول نخوردم و نمیخورم. سریعا پشیمونی میاد سراغم. میخوام اگرم تصمیمی به ذهنم اومد، اول تمام دنیا رو نگه دارم… تمام دنیا و وابستگی هاشو نگه دارم… چون عقل و فکر من متعلق به دنیای وجود منه، نه این دنیا.
یادت باشه… یادت باشه که فقط برای خودته و خودت. نه کسی میفهمه و درک میکنه و نه به کسی ربطی داره! پس این وقتا نترس و کاری که میدونی درسته رو انجام بده. تو خودتو توی آینه خودت میبینی، نه دیگران … این اصل زندگیت رو همیشه یادت باشه.
دنیا رو نگهش دار و تفکر کن بخاطر خودت و هدفت و چیزایی که دوست داری و میخوای بهشون برسی. دنیا رو نگه دار تا ذهنت، آزادِ آزاد بتونه هر جایی میخواد سفر کنه و برات افکار خوب و درست، یعنی بهترین افکار ممکن رو هدیه بیاره. این چیزیه که ذهن تو عاشقشه و باید بهش این اجازه رو بدی تا اونم بهت کمک کنه.
به این حرفا ایمان داشته باش که تمامش رو خودت نتیجه گرفتی. همش رو خودت بهش رسیدی و میدونی که درست ترین نتایج رو گرفتی و فهمیدی که تو میتونی بهترین راه حل ها رو برای خودت پیدا کنی. به شرط اینکه به خودت ایمان بیاری. هیچکسی مثل خودت نمیتونه بهت کمک کنه. فقط خودتی که خوب خودتو میشناسی و میتونی به تناسب این، بهترین تصمیمات رو بگیری. بازهم برای خودت