این روزها که زمستان شروع شده است و زود شب میشود وقتی به خانه برمیگردم اولین کاری که میکنم به آشپزخانه میروم، چایی تئودورم را دم میکنم و بعد روی کاناپۀ عزیز تر از جانم مینشینم. آنجا روبروی تلویزیون و اخبار را نگاه میکنم و چاییِ داغ را مزه مزه میکنم.
انتخابات آمریکا و مجلس نمایندگانی که دوباره رای به تحریم ایران داده اند را نشان می دهد. هرچه بیشتر گوش میدهم بیشتر دلشوره میگیرم .کانال را عوض میکنم . خبرِ قرار گرفتنِ ایران در لیستِ پولشوئی بانک ها. مرتب کانال ها را بالا پایین میکنم. شاید خبر خوبی . شاید جایی کسی چیزی بگوید که خوشحال بشوم.
شاید در جهان اتفاقی افتاده است که بتوانم امشب را راحت تر بخوابم. بینِ این همه کانال های خبری من فقط دنبالِ یک خبرِ خوب هستم. راستش آخرین باری که خبر خوشحال کننده ای شنیدم وقتی بود که گوشم را به رادیو میچسباندم و منتظر میماندم تا گوینده اعلام کند: «فردا به مناسبتِ برفِ شدید، مدارس شهر در مقطعِ دبستان تعطیل میباشد» معنی واقعی خبر برای همیشه همین بود. اخباری که نتیجه اش ساختنِ آدم برفی با چشم های دکمه ای باشد … کاش همان زمان رادیو را خاموش میکردم و دیگر هیچوقت هیچ خبری را گوش نمیدادم …