مجله فرهنگی و هنری« بدون» که در باره آسیا و بویژه ایران و مدیترانه گزارش تهیه می کند مصاحبه ای داشته است با طراح اصلی برج شهیاد که گوشه هایی از آن را با هم مرور می کنیم.
مجله بدون: هنوز جوهر فارغ التحصیلی ات به عنوان یک آرشیتکت خشک نشده بود که پس از شرکت در مزایده بین المللی برای ساختن یک بنای بزرگ، طرح تو برگزیده شد. چطور به این ایده رسیدی؟
راستش خودم هم نمی دانم چطور این اتفاق افتاد ولی یادم می اید که فکر کرده بودم این بنا قرار است یک میدان ورودی به پایتخت از سمت غرب باشد. در ضمن یک برج هم باشد و صدها دلیل و قرار دیگر … دو ماه تمام مدام طرح زدم و یکی دو روز قبل از پایان مهلت، طرح نهایی را فرستادم.
توی دوران تحصیلات معماری چه مکتب های در پیرامون تو مطرح بود و تدریس می شد؟
چشم و حواس همه ما به معماری مدرن غرب بود. یک نوع معماری بین المللی … در داخل کشور حیدر غیایی سرمشق همه ما بود. کار مجلس سنای کشور یک معماری بین المللی بود.هم زنجیرهای اردشیر دادگستر را به صورت نمادین داشت که یه معمار فرانسوی کار کرده بود و هم معماری کلاسیک یک مجلس بود. یعد از او هوشنگ سیحون سرمشق ما بود با اون مقبره های معروف خیام و کمال الملک و … معماری سیحون یک نوع بازگشت به خود بود.
برای من به قول استادانم در دانشگاه، اولین چیز، کاربردی بودن بنا بود. بعد از اون بود که می خواستم شگردهای معماری ایرانی مثل مسجد وکیل شیراز و کارهایی که دو معمار مدرن کشور کرده بودند را در هم بیامیزم.
می خواستم میدان و برج شهیاد همه تخیلات و تصورات و فکر و خیال های باشد که از بچگی در باره ایران داشتم. ایران یک عالم معماری و بنای عظیم و زیبا دارد. می خواستم رویای عملی شده من از یک بنای ایرانی باشد. می خواستم دو دوره اصلی معماری ایران یعنی دوره قبل از اسلام و دوران اسلامی، همزمان در معماری برج شهیاد جلوه گر بشود.
آیا 24 ساله بودن و مسئولیت این بنای بزرگ اونقدر ترسناک بود که برای ساختنش رفتی سراغ خارجی ها؟
طرحی که کشیده بودم ریزه کاری های هندسی دقیقی می خواست تا کار درست از اب در بیاد. در باره کارهایی که شرکت ساختمانی معتبر Arup کرده بود خبر داشتم. اون دقتی که تحت نظر داشتم را در آنها می دیدم.
مشکل بعدی فساد اداری و ماجراهای دله دزدی ها بود. من تازه کار بودم و داخل باندهای قدرت نبودم. نمی خواستم ریسک کنم. یک سناتور مهربان ولی پیر مسئول اصلی بالای سرم بود. خوش قلب بود ولی خیلی محافظه کار بود. وقتی فهمید کار اجرا را می خواهم بدهم به انگلیسی ها خوشش نیامد. در نهایت فرمان مستقیم شاه بود که به او نوشت « امانت معمار است. بگذار راحت باشد و هر کاری می خواهد بکند» من خیلی از این نظر برایم جالب بود که هم شاه و هم ملکه فرح، حمایت کامل کردند.
ولی با وجود اینکه دوران خیلی خوبی از نظر فرهنگی و هنرپروری بود متاسفانه رابطه ای بین حکومت شاه و هنرمندان وجود نداشت. من با خیلی از هنرمندان بزرگ ان دوران در هر زمینه ای رفت و آمد داشتم. با نادر نادرپور و محمد حقوقی آشنایی داشتم. سهراب سپهری را دیده بودم. می دانستم که فیلم های نسلِ سهراب شهید ثالث خیلی به فرهنگ و هنر مدرن کشور داده بودند.
اما با وجود موج عظیم هنرمندان نسل جدید، حکومت تحویل شان نمی گرفت. هیچکدان نه دعوت شدند به مراسم افتتاحیه و اگر هم می شدند اینها نمی آمدند.
من ولی عاشق کارهایم بودم. از جان و دل مایه می گذاشتم. این برج و میدان دور ان، نتیجه دفترچه های طراحی است که از روستاها و خانه ها و کوچه های وطن کشیده بودم. من غرق کارم بودم. شاید برای همین این بنا ماندگار شد. شاید برای همین بعد از تغییرات سیاسی ایران، تخریب نشد. هنوز این روزها در کیهان می نویسند که کاش این برج و میدان از همان اول تخریب می شد. این میدان هم برای انقلاب اسلامی سمبل اتحاد مردم بود و هم در دوره جنبش های جدید کشور …
من این اثر را خیلی ناقابل می دانم در مقابل عظمت آثار شاعرانی چون حافظ… در سطح و رده آنها نیست ولی مثل اشعار آنها، یک خصیصه ملی و کهنسال در این کار هست که کمی و فقط کمی مثل آنها در دل مردم ماندگار شده است. همان رمز و رازها را کمی در خود دارد.
درست است که این بنا را به یادبود شاه درست کردم ولی نیت و قرار من، ساختن بنایی بود برای فرهنگ ایران.
Hossein Amanat BY benjamin tiven
http://bidoun.org/articles/hossein-amanat
مرد روز در تلگرام