امروز تولد یکی از پسرهاست. چند هفته دیگر تولدی دیگر داریم. در سال پنج بار تولد میگیریم؛ چندین بار هم تولد میرویم. هر یک از این مجالس شامل حداقل ده فقره هدیه است.
کیسه کیسه آشغالِ کاغذ کادو و بستهبندی بیرون میریزیم. اسباب بازی و لباس و اشیا متفرقه به محتویات خانه اضافه میکنیم. چندی نمیگذرد که این محتویات جدید دلمان را میزند و آنها را گوشهای میگذاریم، مدام تمیز یا گرتگیری میکنیم و بالاخره راضی میشویم آن را ببخشیم، یا دور بیندازیم.
این همه آشغال و انرژی، برای چند لحظه هیجان دریافت هدیه، به نظر افراط مطلق است. تازه این فقط تولدهاست، عید، والانتین، کریسمس، عروسی، سالگرد ازدواج، روز مادر، روز پدر و و و….لیست هدیه خریدنها تمام شدنی نیست. از طرفی دیگر انتخاب هدیه هم خود مقوله طویلی است.
شخصا دوست دارم هدیهام غیر منتظره باشد. ولی دیگر بازار دنیا خیلی کوچک شده، هر چه از مغازهها تهیه کنی، گیرنده حتما در گشت و گذار در مغازهها به چشمش خورده، یا در بازار مجازی اینترنت به آن برخورده.
البته برخی با خریدن هدیه گرانقیمت سعی میکنند دیگری را غافلگیر کنند که به نظرمن اصلا جالب نیست. هدیه نباید گیرنده را مقید کند یا باری بر وجدان او گردد.
برخی ترجیح میدهند هدیه شان نیازی را پر کند. پول یا کارت خرید از مغازههای معتبر هدیه میدهند یا از خانواده گیرنده هدیه پرس و جو میکنند تا هدیه مورد علاقه یا نیاز او را پیدا کنند. ولی من نمی خواهم نیاز کسی را برطرف کنم. میخواهم هدیه من گفتگویی شیرین باشد که از بطن آن رابطه روییده است نه یک اشاره به کمبودهای او.
از طرفی دیگر خرید هدیه از بازار برای دوستان و فامیل رفته رفته برایم دشوارتر میشود. احساس میکنم چه بخواهم یا نخواهم روی رابطهام با گیرنده باید نرخی بگذارم. به همین دلیل برای همسر یا معشوق خود به باجه جواهرات رفتن قابل قبول بنظر میرسد ولی برای همکارمان زیادی است مگر آنکه با او سر و سری داشته باشیم!
اگر برای دختر عمو از گوچی خرید کنیم ولی برای دختر عمه از گپ، یا راجع به تفاوت سلیقه شان نظر دادهایم یا دختر عمو را بر دختر عمه ترجیح دادهایم. در حالی که رد و بدل هدیه مدام مکانیکی تر و مکانیکی تر میشود و هدیهها هم پوچتر و پوچتر، با این تشریفات بیپایان هدیه دادن چه باید کرد؟
فضای مجازی با در نظر گرفتن بازار عظیم هدیه دادن سعیکرده جوابگوی این سوال باشد. بغیر از سایتهای گوناگون خرید، جستجوی نام هر مراسم در موتورهای جستجوگر اینترنتی، هزاران ایده برای هدایای مختلف پیشنهاد می دهند.
پیشنهاداتشان هم طیف وسیعی از اشیا روزمره چون لباس و کتاب را در بر میگیرد و هم تجارب مهیج و جدید مثل پرواز در هلیکوپتر و پرش با چتر نجات را عنوان میکند.
سایتهایی هم هستند که از طریق آن میتوان به نام گیرنده هدیه به خیریههای مختلف اهدا کرد. یا اسلاید یا آلبوم زیباییاز عکسهای مورد نظر و موسیقی مورد علاقه برای گیرنده مهیا ساخت. اخیرا به سایتی برخوردم که مشخصات گیرنده و مراسم مورد نظر را در آن وارد میکنیم، بعد آنها یک سری هدایای کمیاب از طریق کمپانیهای مخصوص که با آنها در رابطه اند به ما پیشنهاد میکنند. از میان آنها ۱۶ قلم جنس را انتخاب میکنیم. بعد سایت کاتالوگی زیبا و چشمگیر از این ۱۶ جنس تهیه میکند با بستهبندی هر چه زیباتر آنها را به گیرنده میفرستد تا او از میان آنها انتخابی کند.
خوب این هم روشی است ولی به من یک شاخه گٔل بیشتر از اینهمه تشریفات میچسبد. البته تشریفات با روحیه بعضیسازگار است و با روحیه برخی دیگر نه! هدیه به نظر من باید از صمیم قلب تهیه شود تا با اخلاص تمام، پرتوی از احساسات عمیق را منتقل کند. باقی تشریفات به نظر من ادای تکلیفی است در برابر یک سری مراسم.
از اینرو یک کاردستی، کارت یا شام خانگی می تواند بارها گویاتر از هدایای قیمتی یا نتیجه جستجو در پیچیدهترین سیستم های هدیه یابیاینترنتی باشد.
برای این والانتین، هدیه همسرم به من کارت دعوتی بود برای یک ساعت ماساژ در تخت خودمان و بعد از آنکه بچهها به خواب رفته اند. هدیه من، دسته گٔل سرخ مرسوم والانتین، گردنبندِ الماس یا شام رمانتیک زیر نور شمع نبود، ولی باید بگویم حسابی چسبید.