فروید و تئوری تمنای مرگ

hague

فرهنگ غربی در قرن ۱۹ میلادی توانست برای اولین بار امیال و آرزوهای «ناگفته» شخصیت انسان را شناسایی و ارجحیت بخشد. کشف «ضمیر ناخودآگاه» توسط زیگموند فروید، حتی توانست تعریف جدیدی از بشر نیز ارائه دهد.

با وجود آنکه بسیاری از قضاوت‌های محکم و به ظاهر علمی فروید از اواسط قرن بیستم به زیر سئوال رفت و مجموعه بزرگی از نتیجه‌گیری‌های نابغه بزرگ غربی، تازگی خود را از دست داده است ولی تلاش های که او برای رهایی «جن» پنهان شده در وجود انسان به خرج داد در تار و پود فرهنگ بشر معاصر برای همیشه ریشه دوانده است.

توضیح نظرات فروید کامل نخواهد بود اگر در باره  یکی از آخرین تئوری‌های وی به نام غریزه‌ی «تمنای مرگ» صحبت نشود. فروید باور دارد که بشر تمدن را ایجاد کرده است تا بتواند مهاری به غریزه جنسی خود زده باشد. از نظر او غریزه جنسی یک انرژی خشن است.

منظور اصلی فروید از تئوری «تمنای مرگ» این است که از بشر توقع دارد در برابر غریزه قدرتمند جنسی بایستد. از نظر او بشر به دنبال آرامشی است که خودِ «حیات» از او سلب کرده است.

با این  تعبیر، بشر همواره به دنبال تعادل از طریق رسیدن به مرگ است. فروید می گوید ما می دانیم که می میریم و دوست داریم که راحت شویم فقط ولی می خواهیم  به راه و روش خودمان بمیریم.

فروید معتقد است انگیزه‌ی پایان دادن به حسِ «حیات»، به این دلیل در ما وجود دارد چون می خواهیم به زهدانِ مادر که محیطی امن و سرشار از عشقِ بدون چون و چرای مادر به ما بوده است باز گردیم. ما خواهان امنیت و سکون هستیم

 The Death Drive

More from ونداد زمانی
ما مازندرانی ها و انواع بارانی که داریم
زِلف شِه – بارانی آنقدر نرم که مثل مه روی زلف می...
Read More