ابراهیم منصفی شاعر، خواننده و ترانه سرای بندرعباس که 17 سال پیش در 52 سالگی چشم از جهان فرو بست متاسفانه اوج خلاقیت های هنری اش مصادف با دوره ای بود که شهرستانی بودن و ترانه های بومی خواندن جای مهمی از صحنه هنر و موسیقی را نصیب خود نمی ساخت.
شاید بتوان ادعا کرد که این ترانه در نوع خودش یکی از غمگین ترین ترانه های ایرانی است. از خیلی نظرها ترانه هایش و شخصیتش شبیه لئونارد کوهن بود. ترانه های شان بیشتر شبیه دکلمه اشعار خودشان بود. هر دوی شان آینده نامهربانی را برای بشریت پیشبینی کردند و در اشعارشان به تنهایی، بی وفایی و کمرنگ شدن عاطفه بشری پرداختند.
مَوا برم تنها بَشُم
تنها فقط با سایَه خو
ساعت تلخ رفتنِن
مه خوب اَفهمُم غایَه خو (من خوب میفهمم زمان رفتنم را)
دو روز تلخ زندگی
قصهی تلخ مردنه
امید یک روز زندگی
دنبال خو با گور بردنَ (با خود به گور بردن است)
ای دل دگه گولُم مزن
مِه بِشتِه گولت ناخارُم (من بیشتر از این گولت را نمیخورم)
برگشتنی نین ای سفر (این سفر برگشتن ندارد)
دنبال خو بِی تو نابرم (من تو را با خودم نمیبرم)
آدمِ پوچی مثلِ مه
کجا بریت که جاش بَشت (کجا بره که جاش باشه)
با چه زبونی گَپ بزنت
تا یکی آشناش بشت
موات از ایجا دور بشم (می خوام از اینجا دور بشم)
جایی برم که چوک اَرُم (جایی برم که بچه بودم)
غیر از خیال خوب خوم
هیچی نَهستَه تو سرم
https://soundcloud.com/hamidreza-parsaeian/ebrahim-monsefi-nahang