در ایام نوجوانی در همسایگی خانه پدریام مردی میزیست که خصایل جالبی داشت. به غایت بد دهان بود، زنش را تا توان داشت کتک میزد، بچههایش را که تقریباً یک دوجین بودند به بلوغ نرسیده به اصطلاح سر و سامان میداد تا ازدواج کنند و بروند. به هرکس که زورش میرسید، «زور» میگفت و چاپلوسی هرکسی را میکرد که از او قدرتمندتر بودند.
زن اولش از فرط تولید مثل و تحمل کتک به چهلسالگی نرسیده جان به جانآفرین تسلیم کرد. پس از مدتی سید با زنی دیگر ازدواج کرد؛ زنی جوان و تازه نفس، اما بیرون از فرهنگ سنتی سید. همانطور که پیشبینی میشد طولی نکشید که بازهم خشونتهای مرد آغاز شد.
یک شب، خیلی دیروقت بود که زنگ در خانه ما به صدا درآمد. من در خواب و بیداری به گمان اینکه صبح است و همکلاسیام به دنبالم آمده است خود را سراسیمه به دم در رساندم تا دیگر اعضای خانواده از خواب بیخواب نشوند، اما به جای همکلاسیام، زنی با بچهای گریان در بغل، خود را به درون حیاط انداخت و التماسکنان در را بست. اندکی گذشت تا متوجه ماجرا شدم و زن را شناختم. دسته گل سید بود. نمیدانستم باید چکار کنم. مادرم را بیدار و خود را خلاص کردم.
آن شب به هر ترتیبی بود گذشت، اما دیری هم نگذشت که طلاق اتفاق افتاد. زن بینوا که به خیال تشکیل خانواده آمده بود جانش را برداشت و در رفت. مدتی گذشت و سید طاقتش طاق آمد. زنی دیگر گرفت و ما در انتظار معرکهای دیگر ماندیم، اما اینبار اینطور نشد. من که در آن دوران مجذوب تجربهگرایی بودم، باورم نمیشد اوضاع روبهراه باشد، اما شد و مدتها بیقیل و قال گذشت.
هربار که قیل و قالی در محل برپا میشد به دنبال اثبات فرضیهام جویای ماجرا میشدم، اما میدیدم ارتباطی با زن جدید ندارد و مشکل مرد با پسر یا دخترش وگاه با همسایههاست. اکنون بیش از پانزده سال از آن ماجرا میگذرد و سید ظاهراً به خوبی و خوشی در کنار زن سومش زندگی میکند.
چندی پیش که گذرم به آن محله افتاده بود، پارچهای جلوی در خانه آنها نصب شده بود که نشان میداد از مکه برگشتهاند. سید و این کارها؟ وقتی ماجرا را از مادرم جویا شدم گفت: سید نه، زنش از زیارت کعبه برگشته.
پرسیدم: زن سید؟ تنهایی؟ سید و این دست و دلبازیها؟
مادرم گفت: با خرج خودش رفته!
با تعجب پرسیدم: مگر درآمدی دارد؟
توضیح داد: بله. شوهر قبلی، بر اثر حادثهای فوت کرده و مستمریای برای زن باقی گذاشته است. ازدواج این خانم با سید هم صیغهای است، برای اینکه بتواند مستمریاش را بگیرد.
نتیجه گرفتم که این رابطه با قبلیها بسیار تفاوت دارد و شک تجربهگرایانه من بی ربط نبوده است. مراودات اقتصادی آزاد در هر جامعه و فرهنگی معادله روابط اجتماعی را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و نقش مهمی در کنترل رفتارهای هیجانی بازی میکند. انسانها برای حفظ منافع درازمدت خود عقلانیت بیشتری پیشه میکنند و در هر جزئی از رفتارشان گرایش به رضایت متقابل و فاصله گرفتن از تنشها را در نظر میگیرند.
برابری امکانات اقتصادی و افزایش آن در رابطه مشترک همان علتی است که رابطه سید و همسرش را در فضایی عقلانیتر به آرامش کشانده است. ممکن است این اظهار نظر اندکی غیر انسانی به نظر برسد، اما مدعی هستم که این جریان بیش از آنکه وجه احساسی داشته باشد، وجه عقلانی دارد.
عقلانیت، احساسات را کنترل و مدیریت میکند. در رابطه یادشده، توافقهای معین با اهداف معین، منافع تضمینشده معین، موانع معین، راههای خروج معین و عدم وابستگی صرف یکی به دیگری بیش از هر چیز نقش بازی میکند. آن دو از یک معادله مشترک بهره میبرند و به محض ایجاد احساس ضرر از جانب یکی، امکان قطع رابطه به آسانی وجود دارد و قطع رابطه برابر با از بین رفتن امکانات و منافع است.
کیفیت رابطه سید و همسرش صرفاً محدود به استقلال اقتصادی نیست، بلکه به میزان قابل توجهی به عدم وجود قید و بندهای قانونی برای استحکام رابطه زناشویی هم مربوط میشود که پرداختن به آن فرصتی دیگر میطلبد.
زنان در جوامع جهان سومی، عمدتاً به دلیل وابستگی اقتصادی به همسران ، در معرض ظلم و ستم پنهان و آشکار قرار میگیرند. البته عوامل فرهنگی، دارا نبودن مهارتهای اجتماعی، احساس بیپناهی، عدم حمایت از سوی دوستان و آشنایان و بسیاری عوامل دیگر نیز به پذیرش وضعیت تحمل ظلم از سوی زنان دامن میزند.
تواناییهای اقتصادی یا به عبارتی «استقلال اقتصادی»، نقش کلیدی در ایجاد جایگاه اجتماعی بازی میکند و از این طریق ارزشهای شخصیتی قابل سنجشی برای زنان فراهم میآورد که در معادلات زناشویی و ارتباط با همسر به حساب آورده میشود. در چنین وضعیتی زنان اعتماد به نفس لازم برای ایجاد خط قرمزهایی را به دست میآورند که مانع بروز یا استمرار ظلم پنهان خانوادگی و اجتماعی علیه آنها میشود.