برنامه رادیویی « سیبرتا» چهار بار در هفته در کشور اتیوپی پخش می شود از جمله برنامه های رادیویی است که از طریق تهیه طرح های سرگرم کننده و آموزشی به موضوعاتی می پردازد که خواهان بهبود بهداشت و سلامت مردم افریقا است. یکی از نمایشنامه های کوتاه برنامه « سیبرتا»، از زندگی زوج جوانی حکایت می کند که در آستانه تولد فرزندشان هستند.
شنوندگان نمایش رادیویی پی می برند که دیر شدن موعد تولد نوزاد که مادر حامله «تیه تینا» را تا سر حد مرگ کشانده، دلیلش ختنه ایی است که بر مادر در کودکی تحمیل شده بود. نقش شوهر« گاشاو » هم به عمد، خودخواه، پرخاشجو و سنتی ترسیم شده است تا شنوندگان قادر به تشخیص رفتار اذیت کننده مشابه بشوند.
زن حامله : [ از درد فریاد می کشد ] ای وای مادر جان من میمیرم و داغِ دیدنت را به گور می برم
قابله : فشار بده ، قوی باش ، یه ذره بیشتر زور بزن
زن : دارم میمیرم ، مادرم رو صدا کن
شوهر : [ عصبانی] فریاد رس تو قابله است نه مادرت
زن : من دیگه تحمل ندارم، خدای من… پس چرا منونمی برید بیمارستان؟
قابله : می ترسی؟ شجاع باش دختر، فراموش نکن که قبل از تویه عالم بچه سالم برای زنهای دیگه زائوندم
شوهر : داره ادا درمیآره
قابله : خواهش می کنم گاشا… الان وقت این حرفها نیست… مگه نمی بینی داره می زاد؟
شوهر : خوب راستش رو میگم … همه ما آدمهای درست حسابی توی خونه به دنیا آ مدیم، مگه نه؟
زن : آه ، من دیگه بیشتر از اینطا قت ندارم … اگه نمی خوای افسوسِ مُردنم را بخوری
قابله : الان تمام میشه عزیزم، یه ذره استراحت کن. گاشاو، میشه بری بیرون. کَره کجاست کره بیار دستهامو چرب کنم؟ می خوام باهاش شکمشو ماساژ بدم.
زن: لطفا راحتم کن ، کاری کن از این مصیبت خلاص بشم
شوهر : ببین چه بد ذاته! می دونه من چقدر دلم بچه می خواد، حاضره بمیره که من رو محروم کنه از پدر شدن
قابله : خدای نکرده، زبونم لال … بد نبود بعضی وقتها مرد ها هم حامله می شدند تا درد زنها رو حس کنند؟
شوهر : خانم! بهتر نیست به جای اینکه مردها را با زنها مقایسه کنی به کاری که به تو محول شده برسی؟
قابله : ببخشید، من فقط می خواستم به چیزی بگم این زن رو سرگرم کنم
شوهر : با این حرفها؟
قابله : گفتم که، داشتم شوخی می کردم
شوهر : ببین، یه پیرزن دیگه باید بدونه چه چیزهایی رو می شه باهاش شوخی کرد؟
زن: آه… به داد من برسید
قابله : شجاع باش دخترم، تا می تونی زور بزن
زن: آی وای خانم جان…(از درد جیغ می زند)
قابله: ما زنها این دردها رو کشیدیم برای زاییدن شماها
زن: به دنیا نیامده بوم بهتر بود اگه میدونستم اینقدرباید درد بکشم
قابله : طاقت بیار دخترم، گاشاو، بهتر نیست زنت را ببریم پیش یه دکتر؟
شوهر: بازبه حرفهای این زن بها دادی؟ این زن همش داره برام دردسر می تراشه. چه بلایی سر بچه ام می آد؟
قابله: اون رو من دیگه نمی دونم
شوهر: ازاین زن کله شق تر من ندیدم. اونقدراصرار داره بره بیمارستان که اگه بچه بخواد الان بیاد بیرون هم،اون نمی ذاره. من این زن رو خوب می شناسم. تازه اگه یه وقتی توی بیمارستان بزاد و بچه من اونجابا بچه یک نفر دیگه جابجا بشه من چه خاکی به سرم کنم؟
قابله : بابا،آدمهای شهری همه بچه هاشون تو بیمارستان ها به دنیا می آن.[ تیه تینا از درد جیغ میزند] عزیزم تیه تینا، نگران نباش همه چی روبراه می شه. گاشاو، کاری بکن بد نش داره سرد می شه
شوهر: عجب مصیبتی؟
قابله: ای وای، دارم از دسش می دم. کمک، کمک… یکی به من کمک کنه…یا مریم مقدس… من رو تنها نذار…
Harper’s Magazine, reading chapter