بدان کمر نرسد دست هر گدا، حافظ

سلام. قبل از اینکه فانوس کم سوی رابطه مون آخرین پِت پِت ها رو بزنه و خاموش بشه دوست داشتم برای خداحافظ این رو بگم که توی دلم مونده بود.

من هر بار که میخواستی و میگذاشتی بدن زیبات رو لمس کنم بخصوص وقتی که دست خودم رو روی کمر بلوری ات می دیدم یاد این قطعه شعر حافظ می افتادم که می گفت:

بدان کمر نرسد دستِ هر گدا حافظ / خزانه‌ای به کف آور ز گنجِِ قارون بیش

این بیت از غزل حافظ، همیشه برایم معما بود. چون توی اون لحظات که پیش تو بودم با وجود اینکه احساس می کردم از خوشبخت ترین مردای دنیا هستم ولی این سوال برایم پیش می اومد که من کجا و شرط حافظ کجا؟ وقتی میگه برای رسیدن به این کمر زیبا باید بیشتر از گنج قارون ثروت داشته باشی.

احساسی خوشایند از یک غرور مردانه به سراغم می اومد وقتی نزدیک تو بودم چون به این جواب رسیدم که حتما گنجی که حافظ از آن به عنوان شرط رسیدن به تو یاد می کنه در پول و ثروت خلاصه نمی شه. تو به خاطر هر چه که بودم مرا لایق لمس کمر زیبایت می دیدی. برای همین نازنین سپاسگذارم از اینکه خصوصیاتی را در من زنده کردی و اعتماد به نفسی به من دادی که تا ابد برایم ماندگار خواهد بود.

بدان کمر نرسد دستِ هر گدا حافظ / خزانه‌ای به کف آور ز گنجِ قارون بیش


شعری از حافظ در دفتر گنجور

Written By
More from ناشناس
هر چه مرد باشعورتر، زنش راضی‌تر
دورادور یک دوست مجرد می شناسم که هر از چندگاهی فرصت دیدار...
Read More