شاید در ذهن خیلی ها این سوال ایجاد شود که در این دوره و زمانه شلوغ و پر همهمه که اتفاقات و اخبار زندگی به طور لحظه ایی تغییر می کند چرا بنشینیم به تخیلات و خاطرات و بازی با کلمات یک شاعر گوش دهیم؟.
می گویند شعر مال دورانی است که اکثریت بشر سواد نداشت و شاعر به شکل موزون و با ضرب آهنگی که بشود حرف هایش را حفظ کرد تجربیات زندگی پر از بدبختی و جنگ، عشق و شادی را می سرود.
اما از همان ابتدا فکر اینکه یک نفر بنشیند و در باره روزگار پیرامون خودش تامل کند و فرصتی برای درنگ و بازسازی غم یا شادی ایجاد کند خودش یک اتفاق مهم بشری شد.
می گویند از هزاران سال پیش تقریبا در هر قبیله، همیشه یکی دو نفر بودند که دلیل وجودی شان با بقیه فرق داشت. اگر نحوه شکار، جنگیدن یا شیوه کشاورزی یا ساختن تبر و شمشیر و قایق، تقلیدی از تجربیات اجداد بود این نوع افراد ذات و وجودشان در این نهفته بود تا هر کاری که قبیله می کند را کمی بهتر سازند.
این نوع زنان و مردان عملا از نظر توانایی های انسانی فرقی با بقیه ندارند. چون همانطور که یکی سریعتر می دود یا بیباک تر است و یا زرنگ تر، یکی هم هست که خوب نگاه می کند. دقتش بر جزئیات بیشتر است و برای همین می تواند از قدرت تخیلی که همه بشر دارد به شکل دیگری استفاده کند و برای جامعه اش مفید باشد.
این نوع افراد به مرور توانستند فرهنگ جامعه را بهبود ببخشند. آنها اخلاق بهتر، راه حل جدیدتر، ابزار کاملتر و تامل بیشتر را برای جامعه بشری آوردند.
این نوع از آدمها به مرور مسولیت های شان مشخص تر شد. یکی مورخ شد. یکی فیلسوف و یکی نیز دانشمند … شاعران که از قدیمی ترین افراد این گروه از انسانها در هر جامعه هستند کارشان بهبود بخشیدن به نحوه تماس و گفتگو و ابراز وجود است.
شاعران کلمات جدید می سازند. احساسات خام بشری را زرق و برق می دهند و بر قدرت بیان بشر می افزایند. آنها در طی تاریخ تمدن، با همان تامل و درنگی که نصیب این بخش از قبیله بشری شده است توانستند بر قدرت ذهن خیالی و مجزا از روزمرگی، بیفزایند.
بشر برای عملی ساختن هر ایده و تمنایی نیاز به ابداع کلمات و احساسات جدید دارد. این روزها هم مثل همیشه بشر نیاز به کلمات جدید برای ابزار و خواسته های هر لحظه وسیع تر شونده اش دارد.