مجلس ترحیم مردی که خودکشی کرد

از چند روز پیش با خبر شدم که مجلس ترحیم مردی متاهل و میانسال که کمابیش می شناختم قرار است برگزار شود. با دوچرخه، مسافت چهل دقیقه ایی را طی کردم و به آنجا رسیدم.

در دو سه مهمانی اتفاقی، در سال های گذشته، با او ملاقات کرده بودم. مرد قدبلندِ میانسال و کمابیش ساکتی بود. عکسش را که در تبلیغ مراسم ترحیم دیده بودم کاملا بجا نیاوردم ولی لبخندش آشنا بود. وقتی هم که به مجلس ختم رسیدم در همان ورودی سالن با قاب عکسی از وی با همان لبخند مهربان، مواجه شدم.

در  ذهن خودم دنبال دلایل مرگ این مرد به نظر شاد و همچنان جوان بودم. حدسم این بود که سرطان او را به کام مرگ کشانده است که یکی از میزبانان و از دوستان اصلی مرحوم، نظرم را جلب کرد.

به سمتش رفتم و تسلیت گفتم و هنوز اشاره ایی به دلیل مرگش نکردم که گفت: «برای خودمان هم باور نکردنی بود. اصلا متوجه نبودیم که مشکلی داشته باشد. خودکشی اش، واقعا همه را ما را غافلگیر کرده است»

کلمه خودکشی را که شنیدم ناگهان ذهنم پرت شدم به سمت تصویر همه آدم هایی که شنیده بودم دست به این کار زده بودند. تصمیم ناگواری که بعد از این همه سال، هیچ توضیح و توجیهی برایش نداشتم. فکر اینکه یک انسان، آنقدر در مخمصه درد و رنج قرار بگیرد که فرصت حیات را از خودش بگیرد با تصور و دلبستگی که از زندگی داشتم نمی خواند.

اما شکی ندارم خودکشی، برای آکثر آنهایی که به مرگ خود جامه عمل می پوشند در دوره ایی از زندگی شان، مثل من فکر می کردند از این ماجرا مصون هستند.

تصاویر شاد و خندان مرد متوفی بر روی یک مانیتور بر روی دیوار، مشغول نشان دادن سفرها و مهمانی ها و لحظات صمیمی و شاد از زندگی اش بود. خیلی از جاهایی که در تصاویر می دیدم همان نقاطی بود که من و اکثر مدعوین، با همان حالت و ژست، عکس گرفته بودیم. او هیچ تفاوتی با افراد دیگر درون عکس ها نداشت. سرشاراز زندگی بود.

برای اولین بار، یک احساس قابل فهم از تصمیم خودکشی در وجود من شکل گرفت. خیلی راحت، این حقیقت را درک کردم که همه ما، پتانسیل کشیده شدن به این مرحله بن بست را داریم. قرار نیست معتاد یا مقروض یا مایوس و یا دارای صدمات روحی  و روانی سهمگین باشیم تا به این کار مرگبار توسل بجوئیم.

خودکشی، یک اپیدمی انسانی است و هیچکدام ما از خطر سقوط در این تصمیم ناگوار، در امان نیستیم.

همه این افکار شاید در کمتر از یک دقیقه در ذهنم مثل یک گردباد کوچک، که همه چیز را در خود می پیچد و بعد خیلی آرام در گوشه یک دیوار، از جنب و جوش می افتد رژه رفت. دوستِ متوفی داشت می گفت: « همه دوستان نزدیک مرحوم، دیروز گرد هم آمدیم و نه تنها از مرگ دوست مان شوکه شدیم بلکه به یکباره پی بردیم که چقدر هر کدام مان، با همهِ ظاهر موفق و موقعیت به نظر تثبیت شده، شکننده ایم.

دوست مرحوم هم گویا زودتر از من به این حقیقت پی برده بود که خودکشی یک اتفاق نادر و عجیب و تحت شرایط بسیار غیرعادی اتفاق نمی افتد و بهتر است مواظب خودمان باشیم و تا انجا که می توانیم در این هیاهوی زندگی، فرصت درنگ به خودمان بدهیم. او می گفت بدترین حس تلخ و شرم آگین بعد از شنیدن مرگ دوستش این بود که ای وای فردا درگیر کار مهمی هستم و وضعیت طوری در هم پیچیده است که امکان مرخصی گرفتن به شدت دشوار است.

شرم از اینکه طوری زندگی مان برنامه ریزی شده است که حتی باید برای سوگواری عزیزمان هم تردید به خرج دهیم همان مخمصه ایی است که زندگی انسان معاصر را در چنبره خطرناکی از فشارهای ریز، ممتد ولی فرساینده قرار داده می دهد بدون آنکه متوجه اش باشیم.

مجلس ترحیم را ترک کردم ولی لبخند مهربان مرحومی که نتوانست در برابر همهمهِ شلوغ و اذیت کننده زندگی تاب بیاورد را هنوز می بینم. لبخندی که تاکید دارد فرصتِ «درنگ» را از خود دریغ نکنیم. مواظب ضربات مداوم و ناگوار نوعِ زندگی که دور خود چیده ایم باشیم. اگر واقعا اذیت می شویم دست یاری به سمت دوستان و متخصصی بحران های فردی دراز کنیم. هیچکدام مان تافته جدا بافته نیستیم. هیچکدام مان از خودکشی مصون نیستیم.

 

هیچکس از خودکشی مصون نیست

More from ونداد زمانی
گزارش عکس از ایران – قدم تان بر روی چشمانم
شکی نیست که هیاهوی مداوم در پیرامون ایران، کنجکاوی هایی زیادی در...
Read More