مدیریت تجارت جنسی و قیمت‌ها در ایران

در باب تجارت جنسی یا صنعت فحشا (حالا صناعتش کجاست بماند) در این روز و روزگار اقتصاد مقاومتی میهن عزیز، باید به عرض برسانم چنان عرضه رو به تزاید گذاشته که با توجه به ضریب جیبی و تورم نقطه به نقطه به نسبت سایر کالا و خدمات، رشد آنچنانی نداشته، آنقدر هست که با صدتومن ده سال پیش، همچنان طلبه های این مکتب میتوانند دمی به خمره برسانند و بکوبند بر در ارباب بی مروت دنیا.

برای اینکه شما خوانندگان هم در جریان کم و کیف این «مارکت» قرار بگیرید حکایت کنم از دیده ها و شنیده های چند روز پیش تر این حقیر:

در جمعی بودیم و بر سبیل استراق سمع، متوجه شخصی شدیم که از برای پذیرایی دو مهمان بلندپایه از شهرستان داشت با تلفن پرس و جو میکرد من باب یافتن «خاله» و«عمه» که گویا عنوان جدیدتر برای خانم های مدیر! این تجارت بود

پرسان پرسان این اقای میزبان، شماره ای یافت با نام احتمالا مستعار «خاله مهرنوش» با واتساپ و همان ابتدا به ساکن، به درجه صمیمیتی رسید در حد «مهرنوش جون چی تو دست و بالت داری؟» که پیامد آن، اون خاله مربوطه هم با شرح و تفسیر مشغول توضیح و پرزنت «کیس» ها شد و از خلالش ما در جریان قیمت و کم و کیف این تجارت قرار گرفتیم.

ر شروع متوجه شدیم عرضه خدمات مربوطه بر دو نوع است: با ماساژ و بدون ماساژ، که اولی بالغ بر ۲۵۰ هزار چندرغاز و دومی ۱۵۰ هزار، که در فرایند چک و چانه ای که صورت گرفت، خاله مربوطه از حسن ملاحت این مشتری، گویی خوششان آمده بود و ماساژ را «آفر» فرمودند.

از قرائن معلوم شد اینها قیمت یک واحد از این کسب و کار هستن که با واحد اندازه گیری «کله» یا «دور» شمارش میشه و اگر مشتری قصد بهرمندی یک شب کامل یا «فول تایم» را داشته باشد و التذاذ، دائم «شارژ» بشود باید مبلغ ۵۰۰ هزار چوق پیاده گردد.

نکته بعد که توجه را جلب نمود اهمیت دهه تولد در قیمتها و تقاضا است اینطور که پس از معرفی و عرضه منو، مشتری پرسید «خاله هشتادی چی داری؟» که ما ملتفت شدیم به برکت «فشار حداکثری» سن شاغلان این کسب و کار به گروه «الف» رسیده است و متولدین دهه ۶۰ را به درجه «میلف» تنزل مقام داده اند.

پس از توافقات اولیه، خاله محترم آدرس کانال تلگرام خود را برای مشاهده بصری کیس ها در اختیار مشتری قرار داد و آن مشتری پس از رویت، ذکات علم خود به جای آورد و بر نشر آن صور جمیله در جمع منظور و به شدت کنجکاو عمل نمود و این مخلص نیز به جهت مستند کردن این عریضه، نظری از سر شرم و حیا بر آن انداخت و متوجه شباهت غریبی بین همه آن کیس ها شد.

آنطور که انگار از یک الگوی تیپیکال کپی شده اند تو گویی هر کدام به تنهایی تابلوی اعلان و تبلیغ یک مرکز جرح و تعدیل و اضافات پلاستیک محور هستند و در این حلقه «نچرال بیوتی» گوهری است نایاب و فارغ از این ماجرا …

البته از آپشن های این عزیزان این بود که خاله میفرمود به فرض مثال «فلانی دابسمش یا رقصش در اینستاگرام وایرال شده» و ما اونجا فهمیدیم این داستان ابعاد عجیب غریبی دارد و هزار باده ناخورده در رگ تاک است.

سخن کوتاه اینکه چنان که اوفتد و دانی این رشته نمیتواند چنین ساق و برگ بدواند اگر دستی از ارباب زر و زور به شتیل آغشته، آن را گارانتی نکند.

More from امید حنیف
قصه عشق جواهر و خدایار
یک عصر پاییزی در میانه دهه هفتاد که خونه مادربزرگم بودم گفت...
Read More