بعد از شکست و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم؛ کشور به اشغال آمریکا در آمد و تحویل ژنرال مک آرتور شد و یکی از ماموریتهای بزرگ وی، تصمیم گیری در باره ادامه حکومت امپراطور هیرو هیتو بود.
ژنرال برای تعیین تکلیف علیرغم شناختی که از قداست امپراتور در ذهن ژاپنی ها داشت امپراطور را برای ملاقات فراخواند؛ امپراطوری که عموم مردم اجازه نگاه کردن به او را هم نداشتند؛ چیزی در حد خدا.
واکنش تند ژاپنی ها به این موضوع او را به عقب نشینی وادار نکرد بلکه از موضع قدرتمند یک فاتح؛ امپراطور را به دفترش فراخواند.
اهالی دفتر امپراطور ژاپن به شرطی که ژنرال امریکایی با او دست ندهد؛ لمس نکند؛ تعظیم کند و حرفی نزند و حتما عکس هم نگیرد؛ موافقت کردند. ولی ژنرال امریکایی به محض ورود امپراطور با او دست داد و دستش را روی شانه وی گذاشت و او را طرف عکاسی که از قبل مخفی کرده بود نگه داشت و عکس یادگاری گرفت تا ثابت کند امپراطور، خدا نیست.
اما در ملاقات، امپراطورر ژاپن نهایت بزرگواری خود را نشان داد: او گفت «اجازه بدهید مردم ژاپن دو باره برخیزند؛ تنها مرا مجازات کنید» جمله ایی که موجب بقای نظام امپراطوری شد و نشان داد امپراطور مقدس ژاپن، حاضر است خود را برای پیشرفت ملتش فدا کند.
صبح روز بعد برای اولین بار در رادیو مردم صدایش را شنیدند و جملاتی گفت که ژاپن را وارد دنیای دیگری کرد: «من خدا نیستم، من هیرو هیتو هستم؛ بابت همه اشتباهاتم متاسفم»
image source
https://www.insidehook.com/article/history