یک زن ایرانی نظر و احساس و قرار و مدار شخصی اش در باره بدنش و تمنای جنسی اش را با جرئت و شهامت کامل بیان کرد. به یکباره موجی از مردان خشمگین، درست عین گشت ارشاد ریختند هر تهمتی خواستند به وی بستند. حکم صادر کردند و …
فرانک عمیدی می گوید و به درستی می گوید باید ما مردان خوش شانس باشیم به باغ زیبای زنانه دعوت شویم. این نوع دعوت، یک عشقورزی بی نظیراست که بی شک نصیب هر دو طرف خواهد شد.
چرا خروش و تنفر و تحقیر از این حرف و احساس زنانه، گریبان بخشی از مردان را گرفت؟ مگر تا کنون واقعا، تجربه دعوت به عشقورزی سرشار از تمنای یک زن را نداشتند؟ مگر هر بار در خیمه را می کندند و وارد می شدند؟
مگر او گفت هیچ مردی حق ندارد وارد شود؟ مگر نوشت که فلان مبلغ پول می گیرم تا وارد باغ من شوند؟ مگر نوشت من بی همتا هستم و بهترین و زیباترین باغ را دارم؟
همه آن مردان خشمگین حتی یک دلیل جوانمردانه و منطقی نیاوردند که چرا از این طرز ابراز وجود و احساس زنانه ناراحت شدند؟
یکی نوشته این زن اصلا باغ زیبایی ندارد یکی گفت اصلا کدام باغ؟ یکی نوشته پس چنار من چه می شود؟
مردان و زنان عزیز ایران، همه ما صاحب باغ های شخصی خودمان هستیم. این یعنی عزت و شرف و استقلال.
ما مردان هم به میمنت حرف این زن، بهتر است برای باغ مردانه مان حریم و زیبایی قائل شویم. این حرف و دعوت، چیزی جز زیبایی و عشق نیست.