آسیابخانه

از سفر ایران به تازگی برگشتم  و بلافاصله به یک مهمانی تولد دعوت شدم و  این قطعه شعر کوتاه را برای اولین بار در آنجا شنیدم.

در وهله اول به نظرم رسید که انتخاب درستی نبود برای جشن تولد شخصی که اولین دانه های سفید مو را  بر سر خود مشاهده کرده است. ولی بعد از چند بار خواندن و تامل، احساس فرحبخشی در من ایجاد کرد که سادگی صمیمانه یک واقعیت عادی می تواند فراهم کند.

شاعر معاصر ایران و عضو کانون نویسندگان «حافظ موسوی»، در این قطعه شعر هم خیام را زمزمه می کند و هم، نجوای یک هایکوی ظریف ژاپنی را در ذهن خواننده تداعی می کند.

ما را به این آسیابخانه نیاورده اند

که سنگ چرخان را تماشا کنیم

سنگ چرخان را نشان مان می دهند

تا از در دیگر

سپید و شکسته

بیرون مان کنند.

 

 .

More from غزال تشکر
عشق اول، چاقوی ضامن دار و شاعر
من نظاره گر سال های کهولت چندین مرد در فامیل مان بودم....
Read More