جمعه پام بريده بود و يكي از پرسنل اورژانس داشت بخيه مي زد. آقای دكتر كه من رو معاينه كرده بود وارد شد و به آقای پرستار اعتراض كرد چرا پاشون رو تو اين وضعيت گذاشتی، لگنش كه داغون شد!
در واقع لگن من خيلی هم حالش خوب بود، دكتر هم می دونست. فقط می خواست به من بفهمونه كه بی معرفت نيست و به همكارش توجه ويژه داره.
بعد رفتم شيرينی فروشی كنار بيمارستان كه برای آقای پرستار شيرينی بخرم، برای تشكر.
شاگرد قناد داشت با دقت برای مشتری شيرينی می چيد. صاحب مغازه يكهو اومد و به شاگردش گفت: پسر مرتب بچين، اين چه وضع شيرينی چيدنه. بعد هم به مشتری كه ظاهراً همسايهاش بود گفت مخلصيم حاج خانم.
واقعاً مجبوريم برای اينكه به كسی حال بديم حال يك نفر ديگه رو بگيريم؟
نمی شه گفت:« فلانی من اومده بودم بهت سر بزنم كه مطمئن بشم كارت داره خوب پيش می ره، الان هم خيالم راحت شد كه همكارمون داره خوب بخيه ميزنه؟»
يكی از قانون های نانوشته آداب معاشرت ايرانی: «اگر می خواهی توجهت رو به نفر الف نشون بدی، بگرد و يك ايراد خركی از نفر ب بگير.