موضوعی هست که منو اذیت میکنه و فکرمو مشغول کرده اینه که خیلی مورد احترامم و همه از ظاهر و شخصیت و ادب من تعریف میکنن. تو محیط کار باشگاه و حتی خیابان از من تعریف و تمجید می کنند. تیپ و ظاهر خوبی دارم. تحصیلاتم خوبه. خوب حرف میزنم. کارم رو به نحو احسن انجام میدم. خیلی مرتب و منظمم.
در ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف هم هیچ مشکلی ندارم و خیلی ها مشتاق ارتباط برقرار کردن با من هستند .اینها رو گفتم بدونین در این زمینه ها مشکلی ندارم اما احساس میکنم در جمع دوستان و همکاران، کسی با من احساس صمیمت نمیکنه. شاید زیادی مبادی آدابم. یا شاید زیادی رفتارم مثبته. چون در رفتار و حرف زدنم حد و مرز قائلم. از ادب خارج نمیشم. آدم فضولی نیستم … اما این احساس اذیتم میکنه که چرا در جمع های صمیمانه یادی از من نمیکنن. البته ناگفته نماند دوستان زیادی دارم اما اون صمیمیتی که مد نظرمه نیست.
مریم عزیز
خصوصیات پسندیده ایی که برشمردی مثل یک دیوار پر از گل و زیبایی است که با دقت تمام دور خودت کشیدی ولی آنقدر انبوه است که نمی گذاری هیچکس از آن دیوار عبور کند و ترا ببیند.
تو باید شکننده و توام با اشتباه باشی. باید بخندی و حسودی کنی و خشمگین شوی. باید مهربانی ات با غیض و شرم هم بروز پیدا کند. انسانها « دوست» می خواهند نه یک آدم ماشینی بی خطا و بی آزار و محترم… می خواهند با رفتار خودشان و واکنش شما، خودشان را محک بزنند. می خواهند ضعف های ترا ببینند. همه این بده بستانها، شگردهای تحول شخصیت و شعور است. تو ولی پشت آن نقاب زیبا چیزی به آنها نمی دهی…
می گویند برای دوستی صمیمی باید وقت بگذاری. حداقل 200 ساعت وقت صمیمانه و لحظات خاص و بی ادا… باید نگران دوستت باشی. باید وقتی ناراحتی و ضعیف هستی به او نشان دهی که نیازمند حمایت هستی…
تو همه چیز برای دوست خوب بودن داری جز ابراز صمیمت و نشان دادن همه جنبه های معمولی و انسانی خودت…