یکی از شانس های بزرگ برای یه زن توی محیط کار، که سرش رو انداخته پایین و داره کار خودش رو می کنه می تونه این باشه که همکار مردش، متاهل باشه.
به قول خودمون خونواده دار … زن و بچه دار.
از اون مهمتر اینه که رابطه اش با خانمش و خونواده اش خوب و محکم باشه. اینجا است که من از صمیم قلب متشکر زنی هستم که هرگز ندیدمش … خانم ِ همکارم.
همکارم، یه مرد ِ فرانسوی نجیب و خونواده دوسته … این عمیقا به من حس اعتماد، اطمینان و تمرکز روی کارم می ده . اولین باره که این حس رو تجربه میکنم … برام جدیده، برای همین دارم می نویسمش.
اگه زن بودید می فهمیدید که در محیط کار، چقدر تمرکز و پیشرفت یک زن می تونه در گرو همکاران مرد باشه … مردانی که به آدم به چشم همکار نگاه می کنند … نه کم و نه بیش.
.این روزها ماموریت کاری مون در شهرستان کوچکی است در دل کوهستان.
.من و همکارم. تمام روز رو در کارگاهی خلوت و خالی و سرد با سیمان و آهن و کابل و سیم و برد و کامپیوتر کلنجار می رویم .. تنها.
گاهی حتی تماس های بدنی برای جابه جایی ناگزیره … اما اولین باره که حس اعتماد، اطمینان و تمرکزم رو در کار و در حضور یه مرد از دست نمی دم … اولین باره که از مردی در محیط کاری ِ خلوت و تنها، نمی ترسم.
و البته که این رو مدیون دو نفر هستم. خودش و خانمش … «سباستین» مدام از همسرش حرف می زنه و معلومه که رابطه خوب و مستحکمی با خانمش داره. خوش به حال هر دوشون
همین … یک دریافت ساده اما جدید!