می دانید تنهایی کجا معنا پیدا می کند. آنجا که در فهرست گوشی ات هیچکسی نیست به او زنگ بزنی که: هی فلانی میای بریم یه کافه بشینیم، یه قهوه بزنیم و با هم آه بکشیم بابت مردن یه آدم.
تنها نبودن زمانی معنا پیدا می کند که کسی باشد برای چنین ملاقات به شدت احمقانه و بی دلیل. حالا شما فکر کنید مرگ یک آدم یا می تونه این ملاقات بابت نگرفتن حقوق باشه: به یه همکار بگیم؟ میآیی بابت اینکه حقوق مون رو ندادن بریم بشینیم یه کافه به روبرومون زل بزنیم؟
یا شاید این تنها نبودن زمانی اتفاق بیفتد که اخبار اعلام می کند: تا سه ماه آینده خبری از باران نیست. یکی باید باشد با دغدغه ای این چنین مشترک که بخواهد غم اش را در سکوت اما در کنار کسی تبدیل به یک قهوه در یک کافه کند و در میانه اش زل بزند به عبور مردم و بعد بغل دستی اش را نگاه کند، لبخند تلخی بزند و بگوید: خب! زندگی ادامه دارد!
اما وقتی کسی نیست، کسی نیست که بشود غم های مسخره را با او شریک شد تنهایی معنی عجیبی پیدا می کند.
Image Source