هیچ حکمی مطلق نیست ولی تقریبن تو آلبوم عکس تمام پسرای ایرانی، یه عکس لخت از دوران شیرخوارگی هست. و تقریبن مادران تمام این پسرا، عاشق این عکس هستن و اگر بر حسب اتفاق – یا اتفاقی عمدی – کسی این عکسو ببینه قاهقاه میخندن و ته دلشون قنجمیره.
باز مطلق نیست ولی تقریبن تو تموم خونوادههای ایرانی، یه بزرگتری بوده که نوزاد پسر رو بالا انداخته و قربون شومبولش رفته. و احیانن، تا چند سال اول کودکیش، مدام به این بخش بدنش اشارهکرده و بهش یاد داده باید بهش افتخار کنه.
خیلی کم پیش میاد بشه دختری رو پیدا کرد که از بچگی یادش نداده باشن باید دامنش رو بکشه روی پاش. بعضیا از همون بچگی جوراب شلواری کلفت پای دختراشون میکنن و بعضی خانوادهها کمتر سخت گیرن، ولی به هر حال، دختر از همون بچگی یاد میگیره خودشو بپوشونه. یاد میگیره شرم داشته باشه.
الآن که دیگه مثل قدیم کوچه معنایی نداره، ولی هنوز بعد از ظهرای تابستون، کوچهها پر میشه از پسربچههایی که میدوئن، بازیمیکنن، دعوامیکنن و از خوشی داد میکشن. دختربچهها ولی نباید از خونه و حیاط بیرون برن. نباید جیغ بکشن. نباید دعواکنن.
پسرا تو مدرسه با هم دعوامیکنن، گلاویز میشن، حتا کتککاری میکنن. مسئولان مدرسههای پسرونه به این رفتارا عادتدارن و اگه کار خیلی بالا نگیره کاری به کارشون ندارن. خانوادهها هم این روش رو میپسندن. خب پسرن. پسری که تو دعوا کتکمیخوره، از طرف دوستانش و جامعه ترغیب میشه بلندشه و برای گرفتن حقش باز هم تلاش کنه. اگر شب بره خونه و برای کسی درددل کنه، پدرش باشه یا مادرش یا برادر بزرگترش، باز هم همین راهکار رو میشنوه. اینه که از سن خیلی کم یادمیگیره به خودش اتکا کنه.
دختربچهها اما نباید و قرار نیست دعواکنن. اگر کوچکترین دعوایی بین دخترای دبستانی پیش بیاد، مسئولان مدرسه نگران میشن و خانوادهها رو میخوان. اگر دختری دعواکنه و دعوا رو ببره همه به چشم خطاکار بهش نگاه میکنند. اگر هم از این تجربه برای کسی از اعضای خانوادهش حرف بزنه، جواب میشنوه که کارش اشتباه بوده و باید از بزرگترش میخواسته تا مشکلش روحل کنه. اینه که دخترا از همون اول یادمیگیرن باید یکی باشه – یکی قویتر و عاقلتر – که از اونها حمایت کنه.
پسری که حرفی رو به خونه ببره «بچه ننه» است. و این صفت چنان بار سنگینی داره که پسرا خیلی زود یادمیگیرن «خبرچینی» و «چوقولی» نکنن. یادمیگیرن مسائلشون رو بین خودشون حل کنن. ولی دختر خوب و عاقل اونیه که همه چیزشو با مادرش درمیون بذاره.
پسرا یادمیگیرن خطرکنن. وقتایی هست که حرفایی پیشمیآد که تو خونه خط قرمزبوده. اگر پسری از خط قرمز نگذره از طرف باقی پسرا مسخره و به ترسویی محکوم میشه. اینه که پسرای نوجوون تو سن بلوغ عکسای پورن رو نگاهمیکنن و در مورد مسائل جنسیشون بیپروا با همدیگه حرف میزنن و چه داستانها که نمیسازن. همگی اینها تصویر آرمانی مردانه است. مردی که هر زنی رو که بخواد به دست میآره. مردی که هر زنی رو راضی میکنه. مردی که بهترین رفتار جنسی رو داره.
دخترا اما ترسخورده بارمیآن. همیشه خطری در کمین شون هست. کسی که میخواد طلاهاشون رو بدزده، کسی که میخواد خودشون رو بدزده، پسری که میخواد بهشون نزدیک بشه، دوستی که میخواد از راه به درشون کنه و مردی که میخواد «گولشون بزنه».
دخترا یاد میگیرن که عقلشون اسیر احساسات شونه و همیشه خطر گول خوردن و اغفالشدن براشون وجودداره. عقل برای یک زن تعریفی نداره جز حفاظت تماموقت از عفتش. اگر فکری از ذهنشون گذشت، باید به خاطرش شرمگین باشند. اگر مردی دلشون رو لرزوند، باید به خاطر اخلاق و محسنات رفتاری و خانوادگی و کاریش باشه.
الگوی زنِ موفق اونه که بتونه بهترینِ این مردها، مردی که حامیه و قدرتمنده (و این قدرت بیشترین اعتبارش رو از قدرت مالی میگیره) جذب کنه، باهاش ازدواجکنه. و بعد، هر روز و همیشه، حواسش باشه که این موفقیت از دست نره.
به این ترتیب، پسرها وقتی به سنین جوانی میرسند آدماند. اعتماد به نفس دارند. یادگرفتهن از خودشون دفاع کنند. گاهی خطا میکنن و خطاکردن به خاطر نفس مرد بودنشون امر غریبی نیست. به دنبال لذت هستند و از این بابت شرمی ندارند.
دخترها ولی وقتی بزرگ میشن، بیشتر به حیوانات دستآموز شبیهاند. همیشه از آنچه هستند شرم دارند (و چه بسیار ستایش میشن به خاطر همین شرم). باور دارند بیدفاع و آسیبپذیرند. یاد می گیرند که به دنیا اومدن برای اینکه ازدواج کنند. برای یک زن لذتی وجود نداره مگر در ازدواجی موفق.
ترکیبی که از این روش آموزشی به دستمیآد بسیار ماندگار و پایاست: اربابی که امکانات یک زندگی خوب رو فراهم میکنه و رعیتی که برای داشتن این امکانات، خدماتی رو ارائهمیده. هر دو راضیاند، پس رابطه برقرار میمونه.
اگر زنی پیدابشه که این امکانات رو نخواد، یا بخواد خودش به دستشون بیاره، یا این رابطه رو نپذیره، جامعه واکنش نشونمیده: زنان جامعه به چنین زنی به دیدهی تحقیر نگاهمیکنند و مردان – بعد از شکستخوردن در به دستآوردنش – طردش میکنن. جامعه برای چنین زنی تعاریف مشخصی داره.
اما وقتیهایی هم مردانی پیدامیشن که نمیخوان به چنین رابطهای تن بدن. مردانی که نمیخوان تکیهگاه و حامی و سرپرست کسی باشن؛ مردانی که شکنندگی و ضعف زنان حسی لذتبخش از قدرت بهشون نمیده؛ مردانی که زن احمق نمیخوان، بلکه زنی رو میپسندن که بتونن باهاش حرف بزنن، زنی که از خودش نظر داشتهباشه؛ مردانی که نمیخوان برگ برندهای باشن که خطر از دسترفتنش مراقبت دائمی ازشون رو الزامی کنه؛ و در آخر، مردانی که نمیخوان بابت امکاناتی که فراهممیکنن، خدماتی رو دریافتکنن، بلکه خواستار لذتی باشند که از بهرهمندی دوسویه حاصل میشه.
به این دلیل و دلایل بسیار دیگه است که فمنیسم نه جنبشی تنها برای احقاق حقوق زنان، که باوری است ضروری برای تمام زنان و مردانی که سهم بیشتری از محدودهی معین لذات مجاز جامعه میطلبند. زنان و مردانی آزاده که ارزشهاشون رو خودشون انتخاب میکنند.