کتاب باید به اندازه کباب خوشمزه باشد تا برایش صف ببندند … فقدان خوشمزگی و جذابیت کتاب قصه ایرانی یکی از دلایل بحرانِ کتاب نخواندن در بین شهروندان کشور است که متاسفانه نویسندگان و ناشرین زیاد به آن بها نمی دهند
تا کی می خواهند به این بسنده کنند که مردم علاقه و شعور کتاب خواندن ندارند یا مدام، کل بحران را فقط به گردن دولت های سانسورچی بیاندازند؟
نویسنده ها اگر بالا بردن شعور و سلیقه شهروندان برای شان اصل است و بیش از ۷۰ سال است از کتاب نخواندن مردم کشورشان شکایت می کنند شاید بد نباشد از خود بپرسند با توجه به موقعیت بن بست موجود، چگونه بنویسند تا دهها میلیون آدم که قدرت خواندن و نوشتن نصیبش شده است بخواهند و بتوانند با کتاب آشتی کنند.
نویسنده ها شاید بد نباشد به این فکر کنند چگونه می توانند عادت به خواندن و خریدن کتاب به خانه های شهروندان برود. به هر حال فراورده نویسندگان، کتاب است و به عنوان یک تولید فرهنگی، باید برای شان مهم باشد که بخشی از معضل خرید کتاب به خودشان بستگی دارد. طبیعی و ضروری است که چاره ای در حد امکان شان بیاندیشند که کتاب به همراه کباب حداقل هفته ای یکبار داغ و خوشمزه در خانه شهروندان ایران صرف شود.
نویسنده ها شاید مثل کباب پزها لازم است که طعم خودشان را خلق کنند تا شهرت مزه داستان ها و احساسات بیان شده شان، زبانزد همه شود. همانطور که بعضی ها کباب را چرب دوست دارند و بعضی ها شور و بعضی روی نان یا با برنج، به همان اندازه هر نوع سلیقه نوشتن هم باید میدان بیابند. باید برای هر دوره سنی سهم ثابتی از نشر انگاشته شود. باید برای هر سلیقه و لحن نوشتاری جوایز و احترام و وجهه فرهنگی تعیین شود.
پرورش سلیقه و عادت کتاب خواندن، راه عمومی اش، تولید کتاب های جذاب و بامزه است. امر خواندن و آشنایی با انواع قهرمانان و حادثه ها و موضوعات باید به طور وسیع برای شهروندان بوجود آید تا از میان انبوه کتاب خوانی های سرگرم کننده، بخشی از آنها نیز پا را فراتر بگذارند و کتاب های جدی و عمیق بخوانند.
مدیران انتشارات باید شعور و دانش اجتماعی و فرهنگی بالایی داشته باشند تا بتوانند نبض و طعم مورد استقبال جامعه را در دست داشته باشند. باید به انواع مختلف قصه نویسی و ژانرها بها داده شود. ساده نویسی و برای عموم نوشتن باید ارج و قرب یابد. آنها حتما خوب است متوجه باشند که بخش اعظم سرمایه ایجاد شده برای کتاب های بسیار فاخر و پیچیده و سرشار از احساسات عمیق انسانی در غرب، توسط سود حاصل از کتاب های سرگرم کننده ایجاد می شود.
پنجاه سال پیش سادگی و درویش مسلکی مد بود و فرهنگ ثروتمند شدن دغدغه شهروندان نبود. آن موقع کتاب هایی با لحن و موضوع خاص آن موج را می طلبید و قهرمانان و کشمکش های خودش را داشت. حالا که در همهمه سرعت و شتاب و مصرف و چشم و هم چشمی هستیم باید موضوعات داستانی که علائق شهروند کنونی است بازتاب داده شود. لازم هم نیست در تایید موج عمومی باشد ولی می تواند آشکار کننده حس عمومی باشد. مهم این است که نویسنده و ناشر از درون پیله سنتی « از ما بهترانی» و علائق بسیار شخصی خود گاهی بیرون بیایند و مزه و سلیقه جامعه را جدی بگیرند.
مردم فرق کباب خوب و بد را می فهمند چون از دوران کودکی آن را تجربه و مزه می کنند ولی این امکان و اختیار به شهروندان در باره کتاب داده نشده است. بخش اعظم کتاب ها بسیار شبیه به هم هستند. داستان های رمان های ایرانی سرشار از ماجراهای بدون کشمکش هستند. شخصیت های داستان های ایرانی مدت ها است یا خودشان هنرمندند یا معلم یا سیاسی و شاکی و یا افسرده هستند.
شهروندان با سواد شده در طی ۷۰ سال گذشته نشان دادند که این نوع قصه ها را برای شروع کتابخوانی شان نمی پسندند و حتی باعث دلزدگی شان از کتاب خواندن هم می شود. تا زمانی که این حق به شهروندان، آن هم با احترام و صداقت داده نشود که سلیقه آنها و طعم و نظر آنها اصل است مغازه های کتاب، رقیب مغلوب کباب فروشی ها هستند.
موضوع این نیست که چه کسانی مقصرند. موضوع این است که شاید بد نباشد همه جوانب بحران کتاب و انتشارات و کتاب نخواندن شهروندان در نظر گرفته شود. به امید آنکه هر دو مغازه کباب و کتاب از صف طولانی متقاضی برخوردار باشند.