زمزمه های یک مرد عاشق

وقتی اولین بار دیدمت. خنده ات مرا به یاد همه آنهایی انداخت که برایم دوست داشتنی بودند. عاشقت شدم. مات شدم. زبانم بند آمده بود. صدایم هم در نمی آمد. هنوز دیدار اول تمام نشده بود که دلم می خواست باز هم ببینمت. بوی گیسوانت. با اولین بوسه ات که اسمت را روی لبم حک کرد، جهان اطرافم را تغییر داد. فقط تو برایم مهم بودی. دستان مان فشرده در همدیگر کنار هم خوابیدیم. می ترسم از دستت بدهم. خیلی زیبایی. من با تو بی نیاز ترین ادم عالم شدم. با هم یک رویا را شروع کردیم. در یک مسیر خوشبخت قرار گرفتیم. روزهای ما طولانی شد و عین بچه ها شادیم. می درخشیدم. انگار که از یک سیاره دیگر آمده باشی. شبیه هیچکس دیگر نبودی. عشق مان ساده بود. قهرمان و خاص نبودیم. سرخوش از زندگی. نامریی شدیم و اگر از من بپرسی راز من چیست می گویم یافتن تو. شادم به خاطر تو. به من گوش کن، ما به هیچ چیز دیگر نیاز نداریم. من شکرگزار بهشت و سرنوشت هستم. من این ترانه را به تو تقدیم می کنم چون با تو به کشف خودم رسیدم. ترس هایم از من دور شدند. در این آپارتمان، در این دنیای عجیب، در این زندگی، تمنا می کنم پیش من بمان. عشق من هستی. تنها خواسته من از زندگی. لطافتت را از من دریغ نکن

http://lyricstranslate.com/en/nezhnost039-nezhnost-tenderness.html