چرا بشر از دوران بسیار باستانی که نه قدرت بیان داشت و نه محلی ثابت برای سکونت و تقریباً هیچ قانونی جز غریزه راهنمایش نبود، در عمل، رفتارش اخلاقی بود؟
پروفسور مردم شناسی دانشگاه میشیگان آقای «فیلیپ گورسکی» معتقد است بشر رفتار اخلاقی پیش گرفت چون بر خلاف سایر پستانداران، این قدرت ذهنی را داشت که خودش را جای دیگران بگذارد.
به نظر او انسان برای خاطر دسترسی بیشتر به مواد غذایی فهمید که بهتر است به یک معادله مشترک و همکاری با یک نفر دیگر دست یابد.
اغلب پستانداران با بالا رفتن از بالاترین قسمت درخت، در معرض دیده شدن توسط حیوانات درنده قرار می گیرند و ترجیح می دهند ریسک نکنند اما انسانها به این راه حل رسیدند که یکی کشیک بدهد و مواظب باشد و دیگری به میوه های رسیده و مقوی تر دست یابد و بعد آنها را با هم شریک شوند.
وقتی دو انسان دوران اولیه، در یک همکاری، میوه های یک درخت را چیدند متوجه شدند بعد از رسیدن به هدف شان، چاره ای ندارند جز آن که نوعی از اخلاق را رعایت کنند. اخلاق یعنی محاسبه تقسیم هر آنچه به دست آورده شد.
پروفسور «فیلیپ گورسکی» معتقد است ما انسانها در مسیر دهها هزار ساله تحول مداوم، یاد گرفتیم که خودمان را جای دیگران بگذاریم و بر اساس آن، تصمیم ها را محاسبه کنیم. برای این کار بود که تن به اخلاق دادیم.
هر فرد اگر قادر باشد برای رسیدن به یک هدف، به دیگری کمک کند و دیگری هم با عمل خویش در ایجاد سود و یا نزدیک شدن به هدف، کمک نماید به معنای واقعی کلمه یک کار اخلاقی انجام داده اند.
فیلیپ گورسکی معتقد است بشر معاصر می تواند نه تنها از نگاه فردِ دیگر، دنیا را ببیند بلکه بر اساس قابل دسترس بودن فرهنگ های مختلف و زندگی های مختلف، قادر است خود را به جای انواع متفاوتی از افراد بگذارد که همرنگ و هم مذهب و هم وطن و هم قبیله شان نیستند.
بشر به خاطر پیچیده تر شدن و تنوع همکاری ها در یک بازار بین المللی، ضرورتاً راه دیگری ندارد جز اینکه مدام تحمل اخلاق دیگران برایش بیشتر شود.