اتفاق نسبتا جدیدی در تاریخ اجتماعی بشر افتاده است که باعث شد پیدا کردن شغل مناسب یکی از دغدغه های اساسی بشر بشود. تا همین 4 قرن پیش در همه دنیا، برای اکثریت بشر شاید به اندازه انگشتان دست، شغل برای انتخاب موجود بود. بالای 90 درصدشان به ناگزیر رعیت می شدند در صورتی که این روزها بیش از نیم میلیون شغل مختلف برای انتخاب وجود دارد.
ما انسانها برای دستیابی به آرامش و خرسندی، به دو عنصر اصلی در زندگی یعنی کار و عشق تکیه می کنیم ولی برای هر دوی آنها، کمترین وقت و برنامه ریزی را تدارک می بینیم. ما نمی خواهیم با دقت و توجه کامل، نقشه ای برای یافتن شغل و عشق مناسب طرح کنیم. خودمان را آموزش نمی دهیم . تجربیات مان را مرور و تصحیح نمی کنیم. بیشتر از هر چیز به غریزه خودمان در این دو زمینه تکیه می کنیم .برای همین تقریبا همیشه، در انتخاب شغل و شریک زندگی، خرسند نیستیم. اغلب ما حتی نمی دانیم چه شغل یا شریک زندگی برای ما مناسب است.
اصلی ترین افسوس بیماران بستری در بخش نگهداری از افراد رو به مرگ در بیمارستان ها این است که اقرار می کنند شجاعت لازم را نداشتند که بر اساس توقع خودشان از زندگی، تصمیم بگیرند و همیشه به واکنش و خواسته های جامعه چشم دوخته بودند.
بشر معاصر نبايد از ياد ببرد که نوع وقیح اقتصاد کشاورزی ( سرواژی) در دوران ملوک الطوایفی که رعیت به همراه زمین و دام، خرید و فروش می شد تا همین قرن ۱۵ میلادی در اقصا نقاط سیاره ما، گریبان جمعیت اصلی بشر را گرفته بود. برای همین، خودکم بینی و خصلت رعیت بودن، در ناخودآگاه انسان معاصر همچنان جا خوش کرده است و اکثریت ما انسانها، در تعیین و انتخاب شغل، به توانایی ها و علائق خود، زیاد میدان نمی دهیم.
بحران مربط به داشتن شغل مناسب، احساس تلف کردن زندگی، هدر رفتن استعداد و قابلیت های فردی و حتی هیجان زندگی وقتی اساسی می شود که بدانیم یکی از معانی زندگی در دنیای معاصر، یافتن شیوه ای از ابراز وجود است. این توجه عمیق به مفید بودن، اتفاق بسیار نوظهوری در زندگی بشر است.
ما انسان های معاصر، جدیدترین گروه وسیع بشری هستیم که به دنیال کار لذتبخش هستیم و فقط به کسب درآمد چشم نمی دوزیم. دستیابی به خرسندی و رضایت شغلی از اختراعات اقتصاد جدید جهان است. اقتصادی که به بلندپروازی فردی و سود فردی میدان داده است.
در یک مدینه فاضله، هر انسان از 5 الگی تا 18 سالگی به طور روزانه و با دقت تمام باید به این سئوال بیاندیشد که « بزرگ شده ای می خواهی چه کاره شوی؟».
تحقیق، تشخیص و انتخاب شغل مان باید در حول یک حقیقت کلی صورت بپذیرد. ما باید مدام در فکر همراهی استعداد مان با علائق مان باشیم. همه و همه به خاطر اینکه شغلی بیابیم که دنیا محتاجش هست. شغل های که از درد و بدبختی مردم کم کند و بر لذت و شادی شان بیفزاید.
برای رفتن در مسیر جدید ی که امیدوار باشیم شغل دلخواه نصیب مان می شود شگردها و تکنیک های مختلفی وجود دارند. مثلا باید به شغل های خوبی که بعضی ها دارند رشک برد و سعی کرد لیستی از شغل های رشک برانگیز را شناسایی و ثبت کنیم.
لیست شغل های که از آنها متنفریم یا فکر می کنیم توانایی انجامش را نداریم یا لیست شغل های که در آن یادگیری متوقف می شود را تدارک ببینیم.
یادآوری خاطرات کودکی و جالب ترین چیزهایی که آن موقع داشتیم به ما کمک می کند که در حین تصمیم گیری برای یافتن شغل، از دو تشویش بزرگ دوران بزرگسالی ( انجام کار به خاطر نیازمان به پول و مقام) در امان باشیم..
از اشتباه و انتخاب غلط نترسیم چون واقعا همیشه فرصت برای تغییر شغل وجود دارد. به خودمان اعتماد کنیم چون این خصلت را در مدارس به ما نمی آموزند. ترس از اشتباه و مورد تمسخر قرار گرفتن را در حسابگری های خودمان در باره شغل مناسب نگنجانیم. یادمان نرود که هر کاری در شروع، ممکن است تصوری که از آن .داریم را برآورده نکند
اگر هیچکدام از توصیه ها در شما انگیزه کافی برای یافتن یک شغل رضایتبخش ایجاد نکرد خودتان را با این واقعیت ترسناک روبرو سازید که به طور میانگین فقط 600 هزار ساعت زندگی خواهید کرد و بهتر است بخش اعظم آن جالب طی شود.
On Career Crises