تگ دارهای ایران و دختران V. I. P

35659_967 

محافل معروف به « سوسایتی» از دوره شاهان و اشراف اروپا وجود داشته است و در دوران بعد از انقلاب صنعتی و ایجاد متمولین جدید در امریکا و اروپا وسعت گرفته بود. ایران ما نیز طی دو دهه گذشته شاهد انباشت سرمایه سریع و افسانه ای برای بخشی از افراد گشت. شکی نیست که ضرورت تبادل اطلاعات اقتصادی و استفاده از موقعیت های تصمیم گیری، حتما به ایجاد سوسایتی های ایرانی می تواند بیانجامد.

چقدر از گفتگوی اسکایپی که خواهید خواند حقیقت دارد یا نه، بماند. حق دارید آن را تخیلی فرض کنید چون واقعا منبع دیگری جز ادعای فرد ساکن ایران نداریم:

از چهار سال پیش با یک دختر 27 ساله از طریق فیسبوک آشنا شدم. دختری شاد و راحت که از همان اول با شوخی، مدام میگفت هواپیما بگیر همین الان بیا برای خواستگاریم. بعد عکسِ لباس های عروس بود که برایم می فرستاد و تصویر بچه کوچولوهایی خوشگل که اینا قراره بچه های ما باشند.

برای خودم به عنوان یک پسر ایرانی که نصف عمرم را اینطرف اقیانوس بزرگ شدم واقعا دلگرم کننده بود که یک دختر ایرانی داخل کشور اینقدر اعتماد به نفس دارد. با قدرت تمام به من فهماند که اصلا به فکر ازدواج نیست. صمیمانه فقط دوست بودیم. می شد که ماه ها رابطه و گفتگوی مان به وقفه می افتاد ولی هر کدام مان که تماس می گرفت انگار همین دو روز پیش بود که با هم حرف زده بودیم.

این آخر هفته، دوباره اسکایپ کردیم و در حین شوخی های همیشگی اش، من یکباره گفتم من می خواهم بیایم ایران. هستی اون دور و برا که مرا در شهر بگردانی؟ مدتی مکث کرد و البته کمی جا خوردم و بعد گفت: « برا چی واقعا می خواهی بیایی. اصلا بگو ببینم تو چه حال و هوایی هستی؟ بیزینس، یه کار بزرگ یا ایده بزرگ داری؟»

گفتم که بدم نمی آید در باره رشته خودم که صنایع معدن و تکنولوژیِ ثبت زمین لرزه ها است چرخی بزنم شاید بشود دستگاه های زلزله سنج سراسری توی ایران نصب کنیم. هنوز حرفم را تمام نکرده بودم که گفت: عجب!  تو خیلی هم خوش شانسی و به من احتیاج داری چون من می توانم ترا با دخترای  V. I. P تهران آشنا کنم.

خودش هم فهمید که باید بیشتر توضیح بدهد چون بهتم را می دید. گفت: « توی این مملکت و طرح های بزرگ اگر می خواهی کارت راه بیفتد باید وارد محفل دخترای V. I. P با تگ دارها اشنا شوی باید اول از همه.» همین 8 ماه پیش یک جوان موفق و زبر و زرنگ از آنها که برای خودش دم و دستگاهی در برلین داشت آمده بود تهران.

تا رسید یک آپارتمان خوب توی فرشته اجاره کرد با 200 میلیون پیش و دقیقا 6 ماه تمام توی شهر گشت و یواش یواش پایش به جمع دخترای تاپ شهر باز شد. جعبه و سبد و چمدون نبود که توی مهمونی  خانه اش باز می کرد و ورساچی، دولچه گابانا و فیفی استراس بود که می داد به این و آن … چند ماه رفت و آمد و از تورهای کشتی که توی اروپا داشت گفت و مدام خرج کرد. همین یک  مدت قبل شنیدم که مجوز واردات کارخانه … را برایش ردیف کردند.

من که هنوز نمی دانستم دقیقا چه می گوید با شیطنت پرسیدم خودت از او V. I. P ها هستی؟ که سریع با کلی غش و ریسه گفت نه بابا. من دارم صحبت جذابترین و خوش هیکل ترین و با کلاس ترین دخترای تهران رو می کنم. من وقتی 27 سالم بود یکی دو بار گرد شان به من خورد. آنها با تگ دارای شهر می پرند. الکی که نیست.

تگ دارها که میگی یعنی چی؟ گذاشتی من رو سرکار؟ صدای خنده اش قطع نشده بود که گفت کجایی تو؟ تو دهات غرب زندگی می کنی؟ یعنی شهر شما یه 50 تا آدم ثروتمند و قدرتمند ندارد که هر کاری توی شهر از دست شان بر بیاید؟ دولتی ها را نمی گم ها… تگ دارا شاید قبلا دولتی بودن ولی الان مستمع آزادند. فقط آدم می شناسند. قانون ها را بلدند. قاضی و وکیل و معاملات ملکی های بزرگ را خبر دارند. توی وزارت امورخارجه تا صنایع و هر جا که بگی رفت و آمد دارند.

خلاصه اگر مایه داری و می خواهی یک کار سراسری و تک انجام بدی با یک برگشت باورنکردنی باید با دخترا آشنا بشی. شانس آوردی من رو داری. همین خودش یه 200 میلیون کارات رو می بره جلو. نه اینکه توی این مرحله « کات » بخوام. دوباره از پشت لپتاپ ریز ریز خندید و از جایش بلند شد و داد زد ای بابا… کات هم دیگه توضیح می خواهد؟ …

من توی عید از یکی از دخترای V. I. P  وقتی شنیدم که یکی از اون تگ دارها از یک نوع ماشین دو تا آورده و 700 تا می فروشد. دو تا زنک زدم به این تگ دارای که می شناختم و دو روزه فروختم به یکی شون. 10 میلیون سهم کات من بود. صدای خنده اش مگر تمام می شد. گفت برای امروز درس زندگی و تجارت توی ایران کافیه. زودی بیا که می خوام عروس بشم. نه بابا. بیا شادی کنیم. و رفت

 

More from سعید داورپناه
کابوس بچه های چین
ترس از اجتماعِ هم شکل، گریزی پروازِ گونه از انبوه پرچم های...
Read More