ساحلی برای پهلو گرفتن کشتی او

tumblr_nqk3fnDOYt1r4uw8oo1_1280-800x400

سی سالگی سالگی رو رد کردم و فکر می کردم به اندازه کافی تجربه دارم. موضوع از یک کافه رفتن ساده به عنوان دو همکار شروع شد ولی خیلی زود احساساتی شدید در من پیدا شد طوری که حتی نتوانستم برای ابراز علاقه تا فردای ملاقات صبر کنم.

اوایل او هم علاقه شدید نشان می داد، لااقل در ظاهر ابراز می کرد، و حتی می گفت من هدیه خدا برایش هستم! اما این موضوع به هفته دوم هم نکشید، جواب ندادن ها، بی حوصله گی ها و سردی آشکار.

نمی دانستم چه کنم؟ مثل خودش بی توجهی کردم و بدتر شد، علاقه و محبت را بیشتر کردم بی فایده بود،  ۴ بار در طول  ۲ ماه رابطه مون قطع شد و هر بار بعد از چند روز دوباره برقرار شد. آیا راهی برای درست کردن این رابطه است؟ آیا امیدی هست؟

کیان عزیز

به نظر می رسد «کنترل احساسات» در دایره لغات تو هنوز جای خودش را پیدا نکرده است. شاید بیش از حد احساساتی شدن و عجله زیاد، کار دست تو داده است.

آیا واقعاً عاشق او شدی یا عاشق این واقعیت که یک نفر به تو ابراز علاقه کرده است؟ آیا این زن به درد زندگی درازمدت می خورد؟ آیا واقعا دوستت دارد؟

آیا فکر کردی چرا بلافاصله از هدیه خداوند بودن به درجات پایین تر جذابیت و دلبستگی نزول کردی؟ آیا امکان دارد مجموعه ای از رفتار و عادت های شخصی تو، او را که خواسته بود کشتی اش را در کنار ساحل تو لنگر بیاندازد پریشان ساخته است؟

کیان عزیز شاید بهتر است لیستی از حدس و گمان هایت تهیه کنی را در فرصت آرام و مهربان با او در میان بگذاری.

نه پرخاش و نه گله … فقط بپرس چه فکری می کنی و چه انتظاری داری. صریح و خیلی ساده بخواه تکلیف رابطه تان را روشن کند.

آنقدر عجله کردی که به جای اینکه ساحلی برای پهلو گرفتنش باشی تبدیل شدی به ساحلی که او را گریزاند.

Image Source
Photo by Octavio Fossatti on Unsplash
Written By
More from بهمن
به اين نتيجه رسیدم كه تنها موندن شاید بهتره
٣٤ ساله شدم و با توجه به اينكه حداقل در پنج، شش...
Read More