از فرزند هشتم تا تک فرزند

Suesan_1در مسیر عبور هر روزه ام، پارک کوچکی هست که آفتاب دلچسب زمستان، پیرمرد های بازنشسته را برای گپ زدن و گرم شدن روی صندلی های آهنی پارك، گردِ هم می آورد. همیشه با سرعتي زياد از کنارشان می گذشتم اما جمله :« مادر من، زن چهارم پدرم بود» باعث شد اندکی سرعتم را کم کنم و گوینده ی کلام را در بين آن چند نفر بيابم.

 نمی دانم در آن لحظه چه چیز باعث شد به دنبال گویندهِ آن جمله بگردم، اما اکنون که می اندیشم احتمالاً بیش از هر چیز دانستن نوع احساسات گوينده برایم مهم بود. باید تامل می کردم و می دیدم جمله مورد نظر در چه بافتی از كلام بیان شده بود.

 چهرهِ مرد که از مسیر نگاه دیگران او را شناختم، چیزی از احساس غم، حسرت یا نفرت در خود نداشت. کاملاً آرام و بدون احساس، همانند یک مجسمه جمله را ادا کرده بود. با این همه، جمله‌ِ گفته شده به تنهايي چنان محتوای آزاردهنده ای داشت که شکاف عمیقی در افکارم ایجاد کرد و تا انتهاي روز بارِ غم بزرگي كه پشت اين جمله‌ي ساده بود بر روی وجودم سنگینی می‌کرد.

با در نظر گرفتن آمار، احتمالات و محاسبات ساده مي‌توانستم حدس بزنم كه مرد مزبور لااقل می‌بایست فرزند هشتم پدرش باشد. نمی دانم که تامین معاش یک خانوادهِ لااقل ده نفره، اجازه برخورداری از موهبتِ پدرِ خوب داشتن را به مرد درون پارک می‌داد یا نه؟

 اما می توانم کمابیش با اطمینان بگویم در بهترین حالت، میزان توجه و محبت يك هشتمي که پدرِ مرد درون پارک مي‌توانست به هر يك از فرزندانش ارزاني دارد، برای پروردن یک انسانِ که از لحاظ روان شناختی سالم باشد کافی نبود. تلاش می کنم به خود بقبولانم که شرایط اجتماعی و اقتصادی آنقدر متفاوت بوده است که نظر قطعی ندهم، اما دانسته هایم و تجربه‌ کودکی‌ام، امكان عدم قضاوت را از من می‌گرفت.

تاثیرات تک فرزند بودن در دنیای مدرن هم چندان قابل دفاع نيست. توجه بي حد و حصر، سرويس‌هاي نالازم و … احتمالاً آسیب های غیرقابل جبرانی را بر كودكان دنياي جديد تحمیل می کند. دور از واقع نیست که بپنداریم تک فرزندان، هر روز بيشتر از پیش در لاکِ نیازها و خواسته های فردی فرو می‌روند.

 شاید تک فرزند بودن، افراد را به سمت تنهايی و دلزدگي از جمع می‌كشاند. در خانواده های پرجمعیت قدیم ، خبری از اين معضلات نبود، اما در عین حال، خانواده های پر اولاد به دلیل تقسیم محبت و انرژی محدودِ والدین، به رقابت ناخواسته ایی تن می دهند.

 رقابتی که بیشتر شبیه یک مسابقه ماراتنِ محبت جویی بود. کمبودِ محبت، خلا روان شناختی عميقي به فرزندان خانواده‌های پر اولاد تحمیل می کرد. کاش می شد موازنه ای منطقی تری بین امروز و دیروز برقرار کرد.

More from احمد تابعی
استقلال اقتصادی زنان و ماجرای سیِّد
در ایام نوجوانی در همسایگی خانه‌ پدری‌ام مردی می‌زیست که خصایل جالبی...
Read More