در انتهای سفری که عید نوروز امسال به ایران برای جشن سال نو و دیدار خانواده رفته بودم؛ اتفاق عجیبی افتاد.
در یک مهمانی معمولی دوستانه، پسری حضور داشت که به اندازه ی شب و روز با هم تفاوت ماهوی و ظاهری داشتیم. نوع رقص، حرف زدن و حتی شوخی هایش با من و دیگران برایم غیر قابل تحمل بود. به هر حال آن شب سپری شد. خیلی اتفاقی شب بعد از آن و در حالیکه پشت چراغ قرمز بودیم، یک دفعه سرو کله اش در کنار ماشین ما پیدا شد و قرار شد که همگی باهم به یک کافی شاپ برویم.
در طول راه عزمم را جزم کردم تا هرچه که می توانم اذیتش کنم و انتقام شوخی های بی موردش را در شب نخست بگیرم و همین کار را هم کردم. او کنار من نشسته بود و بی توجه به سر به سر گذاشتن های وقت و بی وقت من فقط بستنی اش را می خورد و هرازگاهی لبخندکی تحویلم می داد. دلم کمی جابجا شده بود اما تفاوتهای ما همچنان به اندازه ی زمین تا آسمان بود.
در یکی دیگر از گردهمای های دوستانه برای بار سوم او را دیدم. این بار مطمئن بودم چیزی در دلم می لرزد اما آخرین چیزی که می توانستم گمان کنم این بود که او هم احساسی به من داشته باشد. در راه برگشت ازمهمانی، به درون خودروی ما آمد و درکنارمن درصندلی عقب ماشین جای گرفت. دقایقی نگذشته بود که آرام دست راستش را روی دست چپم گذاشت. باور کردنی نبود!
و من پس از سالها دوری از مرد ایرانی وارد رابطه با یک پسر ایرانی شدم.
نکته ی بسیار مهمی که در باره این پسر و سایر مردان در بین دوستانم در مدت اقامت در ایران دیده ام؛ تفاوت چشمگیر در رفتار مرد ایرانی نسبت به زنان است. تاکید می کنم که این تشخیص های فردی من صرفا بر آمده ازت جربه های دیدار با جمع های است که من با آنها رفت و آمد داشته ام و لزوما بازتابی عمومی شاید ندارد. همچنین قابل ذکر است که حلقه هایی که من در آنها شرکت داشته ام دارای میانگین سنی 30 سال بوده است.
نکته مهم دیگر در باره مشاهداتم این است که این گروه از زنان و مردان با وجود آنکه تحصیلکرده بودند و اکثرا شاغل ولی لزوما وضع مالی خوبی نداشتند. من مدام در صحبت های شان از گرانی اجاره ها و نداشتن پول برای پروژه ها و حتی ترس از بیکاری را می شنیدم.
و اما تفاوتها :
1- تابوی بکارت
در گفتگو با مردان، به صورت مشخص کاهش اهمیت باکره بودن دختران، چه در زمینه ی ازدواج چه درزمینه ی دوستی، خودنمایی می کند. به نظر می رسید مرد ایرانی حساسیتش به این مسئله کمتر شده است.
2- پوشش
آزادتر شدن پوشش زنان و دختران در جمع های مهمانی مترادف بود با کمتر شدن میزان حساسیت مردان به نوع پوشاک آنها شاید به دلیل کاهش حس مالکیت مردانه بر زن و احترامی که به حق انتخاب زنان می دادند.
3- تجارب وروابط گذشته
می شنیدم که زنان و مردان با آزادی بیشتری از روابطی که با دیگران در گذشته داشتند و خاطرات شان و تجربیات شان حرف می زنند.
.4- رد کردن پیشنهاد از سوی پسران
مشاهده ی دخترانی که از حالت آهوی آماده شکار درآمده اند و خودشان برای برقراری رابطه با برخی پسرها تلاش می کنند دوست داشتنی و با مزه بود برایم بامزه بود.
5- تمایل به داشتن جمع های جنس موافق
متوجه شدم که با وجود حضور همیشگی زنان و مردان در جمع های مختلط و علیرغم داشتن رابطه صمیمی و بی غل و غش، میل زیادی نیز برای دوستی های معمولی و گذراندن وقت فقط بین زنان و یا فقط وقت گذرانی های مردانه نیز وجود داشت. این سپری شدن ساعاتی طولانی با دوستان جنس موافق، تفاوت شایانی با تشنگی مفرطِ آشنایی با جنس مخالف بود که من از ایران به یاد داشتم.
مدتی کوتاه پس از آن مجبور به ترک ایران شدم و طبعا این برای هردوی ما دشوار بود. هنوز دو هفته از بازگشت من سپری نشده بود که وی پیشنهاد ملاقات در استانبول داد. در هرصورت، سه روز و چهار شب رویایی را در استانبول با آن پسرمهربان و شوخ طبع ایرانی گذراندم. طعم مهربانیِ ایرانی، پس از آن همه سال برایم چشمگیر و دلنواز بود. می دانم این دوستی ما، چه سرانجامی خواهد یافت اما به هرحال برای آدمی مثل من که در لحظه زندگی می کند و معمولا عاقبت اندیش نیست؛ بسیار عزیز است.